نام من درویش
«طالقانی» است، حدود سیویک سال سن دارم. سیزده سال پیش صنف دهم مکتب، در یکی از
مکاتب لیسۀ شهر طالقان ولایت تخار درس میخواندم. یک رفیق بسیار صمیمی داشتم که در
قریه باهم دوست بودیم و بعداً که به شهر آمدیم هم چنان دوستیما ادامه داشت. در یکی
از روزهای گرم تابستانی دوستام برایم گفت: «بیا جایی به درس خواندن برویم.» به دلیل
اعتمادی که به او داشتم بدون هیچ پرس و جویی به آنجا رفتم. وقتی رسیدم دیدم که چند
نفر دورهم نشستهاند، با هم
حرف میزنند و جزوهای بنام تغییر در نزدشان است. من هم در جلسه اشتراک کردم و
موضوعات؛ مانند: جامعه، افکار، احساسات و نظامها تشریح میشد. متوجه شدم که حرفهایی
که گفته میشود متفاوتتر از چیزی بود که من در مکتب میخواندم. در این جلسه برای
اولینبار روی یک موضوع بسیار بزرگ بنام تغییر جامعه حرف زدم، و برای اولینبار
بود فردی، این همه با دقت به سخنانم گوش میکرد و از انتقادی که روی حرفاش داشتم؛
خفه نشد. چیزی که برایم جدید بود، بدون ریختاندن آبرویم برایم جواب قناعت بخش داده
شد؛ و اولین مجلسی بود که متوجه شدم که در جامعه مسئلهیی بنام حکومت هم است که روی
زندگی انسان و مسیر وی تاثیر میگذارد و باید در مورد آن فکر شود! من هم مثل هر
جوان افغانستانی دیگر، انبوهی از درد، غم و فقر را در خود احساس میکردم و کوشش میکردم
همیشه زندگی خود را قسمی جهت بدهم که لقمهنانی، توته لباسی و جایی زندگی
آبرومندانه برای خودم پیدا کنم وبس.
اما ادامه این جلسات با همین دوستها سبب شد که
آنها برایم بگویند که زندگی یک مسلمان فراتر از این حرفهاست. دستم را گرفتند و
مسیر روشنایی و هدایت را برایم نشان دادند. چشمانم را برای شناخت واقعیتهای حاکم
بالای خودم، باز کردند و در یک فضای باز زمینهی تفکر روی موضوعات بسیار مهم را
برایم مساعد ساختند. بعد از چند جلسه احساس کردم که دنیا چیزی دیگری برایم شده
است. بعد از چند جلسه احساس کردم که دنیا را میشناسم، خودم و خدایم را هم میشناسم.
آهسته آهسته با مطالعه و خواندن کتابهای دیگری حزب؛ انقلاب شناختی بسیار بزرگی
برایم ایجاد شد. هر ازگاهی در رادیو از دموکراسی و مردم سالاری، از زبان مردم چیزهایی
در مورد کمونیزم میشنیدم و گاهی هم این مفکورهها را به عنوان روزنهیی از امید
برای زندگی خودم میدیدم و مثل هر جوان دیگر این سرزمین در یک خلای بسیار بزرگ
معلوماتی و ذهنی قرار گرفته بودم. مگر با اشتراک در این جلسات جهانبینی برایم
واضح شد، دموکراسی و سایر مفکورههایی که در جامعه بود، شناختم. برای اولینبار
بود که سه مفکورۀ بزرگ دنیا که سرنوشت میلیونها و حتی ملیاردها انسان روی زمین را
تغییر داده بودند، برایم مثل آفتاب روشن شد. برای اولینبار بود که به طور آزادانه
فرصت انتخاب مساعد شد، و به طور آگاهانه اسلام را به عنوان بهترین راه حل برای
مشکلات خودم، مسلمانها و بشر انتخاب کردم؛ و این بزرگترین انتخاب زندگی ام
بود. من قبل از اینکه به جلسات حزب بیایم، در صدها و هزارها جلسه درس دینی اشتراک
کرده بودم و خیلی چیزها یاد گرفتم. سیرت پیامبر اسلام را خواندم، قرآن را با تفسیرش
خواندم، مگر به اندازهای که این جلسات برایم الهام بخش بود، آنها نبودند. حتی این
جلسات سبب شد که آن معلومات دینی خود را در زندگی به کار بگیرم. امروز که من برای
شما خاطرات آن زمان را نوشته میکنم باوجودی که حدود سیزده سال میگذرد، اما هر
صحنهیی از جمع با برکت حزبالتحریر در ذهنم باقی ماندهاست. ولی از جلسات دیگر
ممکن کمتر چیزی یادم مانده باشد. یادم نمیآید که من از یک جلسات دینی دیگر، به
اندازۀ جلسات حزبالتحریر برای تغییر رفتار خود الهام گرفته باشم. بعد از هر جلسهی
حزبی هنوز هم این حالت ادامه دارد و برایم از ضروریات زندگی به حساب میآید.
یادم میآید
در جریانی که کتاب نظام را میخواندم با طبقات مختلف جامعه بحث میکردم؛ از عالم دین
گرفته تا فرد سیکولار و هرکس دیگری که ادعای روشن فکری داشت. در هر بحث چیزی که
برای همگان مبهوت کننده بود، نظم فکری و شیوهی استدلالی بود که ما با آن پیش میرفتیم
و حتی بعضی از مخاطبین ما میپرسیدند که این همه معلومات را از کجا میکنید؟ برای
شان میگفتیم که این چیزهایی که به شما گفته شد معلومات نیست؛ بلکه افکاری هستند
که یک مسلمان در دنیای امروز جهت مقابله با این همه موج کفر، باید داشته باشد. به
راستی افکاری که در کتب حزبالتحریر نهفته بود، برایم یک جهانبینی بسیار شفاف و
واضح را ارایه کرد، قدرت استدلال و زمینهی تغییر اساسی و سالم در زندگی را برایم
فراهم کرد. از آن روز تا به حال اساسات گذاشته شده بر علاوه اینکه زیر سوال نرفته
بلکه با هر قدم که به پیش میآیم، جنبههای تاریک آن برایم روشن و روشنتر میشود.
امروز
الحمدالله در مورد مفاهیم بسیار اساسی؛ مانند: جامعه، افکار، احساسات، دولت، روش
حکومتداری، قضا و قدر، دموکراسی، آزادیها، خلافت اسلامی، تاریخ، قدرت و حاکمیت،
نشنلیزم، دولت-ملت، سیاست، صحابه و تاریخ اسلام، شخصیت اسلامی و... دید بسیار روشن
و واضح دارم و تفکیک هر کدام مثل تفکیک نور از تاریکی است، راه خود را در این همه
خم و پیچ زندگی یافتهام. برای کسانیکه در این راه کمکام کردند همیشه دعای خیر
میکنم. فعلاً میدانم که راه نجات خودم، عزیزانم و امت اسلامی در چیست؟ امروز من
بین عادتهای شخصی و مکلفیتهای شرعی تفکیک بسیار واضح کرده میتوانم. من از برکت
حزبالتحریر و افراد مخلصاش خودشناسی پیدا کردم، محیط خود را شناختم و روش منظم
برای زندگی و تغییر پیدا کردم. من امیدوار هستم که باقی مسیر را همچنان بتوانم در
مسیر رضایت الله سبحانه وتعالی به پیش برده و تا حدی ممکن خود را از شر شیطان، هوای
نفس و قدرتمندان زمان خویش وقایه کرده و با تمام توان لحظه لحظهی زندگی خویش
را جهت تاسیس دولت اسلامی صرف کرده و موفقیت خویش را در رفتن به جنت و نجات از
دوزخ در روز آخرت جشن بگیرم.