تازه به دوران
نوجوانی رسیده بودم، و نیز در دانشگاه مشغول درس خواندن بودم که در یک روز کاملاً
آفتابی یکی از دوستان نزدیکم مرا به خانهاش دعوت کرد. من نیز پذیرفتم و یکجا باهم
حرکت کردیم و به خانهاش رسیدیم. وقتیکه به اطاق داخل شدیم، متوجه شدم که چند تن
از جوانانی که برایم آشنا بودند، گردهم آمده بودند و فضاي اطاق بیشتر به یک محیط
صنفی(حلقهی درسی) به نظر میرسید. از قضاء همانگونه بود. در اولین روز، استاد
بالای موضوعات مهم و اساسی جامعهی افغانها و جهان اسلام بحث نمود. اما بالای
عناصر تشکیلدهندهی جامعه بحث مفصل صورت گرفت.
روی همرفته،
استاد در مورد وضعیت وخیم مسلمانان، چگونگی برخورد دولتها با مسلمانان و فضای
جوامع، با احساسات بحث میکرد. آن وقت بود که تازه متوجه شدم که منحیث یک مسلمان،
اسلام را بیشتر فردی و در حد عبادات و اخلاقیات میدیدم و اصلاً به بعد اجتماعی-سیاسی
آن پی نبرده بودم و نیز از وضعیت اسفبار مسلمانان در سراسر سرزمینهای اسلامی آگاهی
لازم نداشتم. همچنان، از ظلم و وحشتی که در سراسر سرزمینهای اسلامی بالای
مسلمانان صورت میگیرد اطلاعی نداشتم. علیالرغم آن، پایههای فکری و زیربناهای ایدیولوژیک
دولتهای امروزی را درست نمیشناختم. طرز فکری که بیان میگردید مرا بیشتر علاقمند
ساخت تا در آن صنف درسی حضور داشته باشم و از استاد و دوستهایم حرفهای جدید و
مرتبط به واقعیت امروزی را بیشتر بشنوم و بیاموزم.
حالا احساس میکنم
که نسبت به گذشته به یک فرد متفاوتی مبدل شدهام. با گذشت زمان، تغییرات زیادی از
لحاظ کسب دانش، حکمت و وعی سیاسی برایم دست دادهاست. اما از همه مهمتر شناخت هدف خلقت و زندگی، درک چگونگی سیاستگذاریها
در جهان امروزی و اینکه اسلام منحیث یگانه راهحل و ایدیولوژی برای نجات بشریت
است، در زندگیام سرنوشتساز بوده است. چون موارد سهگانهی فوق اساس فکریام را
تشکیل میدهد که از همان زاویه به جهان نگاه میکنم. این مسأله از بهر آن جالب است
که انسانها بدون داشتن یک قالب فکری مشخص و یا چارچوب ایدیولوژیک نمیتوانند سیاستهای
جهان غرب را به درستی درک نمایند. چون سیاست خارجی غرب علیه مسلمانان در سراسر دنیا
از جهانبینی آنان و یا نظم دموکراسی-سرمایهداری نشأت میکند. بناءً بدون توسل به
ایدیولوژی اسلام(فکر سیاسی و همهجانبهی اسلام)، مسلمانان قادر به مبارزه در
مقابل اژدهای چندسره نمیباشند.
از طرف دیگر
آشنایی با ثقافت و برنامههای حزب کمکام کرد تا این موضوع را بخوبی درک کنم که
پالیسیها و برنامههایی که حکام و رهبران سرزمینهای اسلامی رویدست میگیرند بیشتر
بمنظور سرکوب دین اسلام و مسلمانان طرحریزی میشود، و این را نیز درک کردم که
تمامی تلاشهای حکام فعلی سرزمینهای اسلامی برای حفظ قدرت سیاسی خود شان و کسب
رضایت باداران شان(غرب) میباشد، نه حل واقعی مشکلات مسلمانان مظلوم و بیدفاع.
از دیگر موارد
جالبی که مرا بیشتر واداشت تا همگام با حزب پیش بروم، تأکید حزب بالای موضوعات ایمانی
و شخصیتسازی میباشد. زیرا حزب در کنار بررسی و تعقیب مسایل سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی و بینالمللی به پرورش و رشد شخصیت اسلامی در افراد تمرکز میکند تا اینکه
اعضای حزب توازن واقعیتهای دنیوی و اخروی را بدرستی تأمین کرده بتوانند. زیرا
افراد نه به اندازهای واقعیتگرا شوند که آخرت را به باد فراموشی بسپارند و نه اینکه
با توسل به مسایل اخروی، از تنظیم و سرپرستی امور دنیا عاجز بمانند. در این خصوص،
افراد بیشتر به حفظ توازن میان دنیا و آخرت تشویق میشوند تا امور زندگی و دنیا را
به گونهای سیاست و سرپرستی نمایند که از آن در آخرت توشهای برای آنها حصول
گردد. بناءً بودن در کنار دوستان حزبیام برایم حس فوقالعاده سکون، آرامش قلبی و
امنیت روانی میدهد. بناءً خود را در جمع خوشحال و موفق احساس میکنم. دعا میکنیم
که الله منان ما را توفیق اعمال نصیب گرداند تا در راه تاسیس دوبارهی دولت اسلامی
با مال و جان خود تلاش نماییم.