من نمیفهمیدم که خلافت به عنوان نظام سیاسی اسلام، قرنها حاکمیت
داشت، و خلیفه به شخصی گفته میشود که این مسوولیت را بر دوش داشت. این مسئله از
این جهت برایم جالب بود که در جامعهی ما خلیفه همواره به انسانهای گفته میشود
که از جایگاه بیاهمیتی برخوردار اند.
احتمالاً تابستانِ
سال 1383 خورشیدی برابر با 2004 میلادی بود که در خوابگاه/لیلیه دانشگاه/پوهنتون
کابل یکی از محصلین دانشکدهی زبان و ادبیات دانشگاه کابل که اکنون به عنوان استاد
در یکی از دانشگاههای افغانستان مغشول تدریس میباشد، مرا به بحث در اطاق کوچک و
دو نفریاش دعوت نمود. بعد از چند و چون برخی از پرسشهای جالبی را از من پرسید. خوب
یادم است که نخستین پرسشاش از من در مورد چه بود. هماطاقیاش که دانشجوی دانشکدهی
اقتصاد دانشگاه کابل بود، و اکنون در یکی از انستیتوتهای مسلکی-حسابداری مصروف
تدریس میباشد، کمتر میکوشید در بحث شرکت کند. شاید به دلیل اینکه نمیخواست من
با پرسشهای زیاد و دشوار روبرو شوم. احتمالاً چند هفته و یا چند روز بعد بود که در
چنین بحثها با سیفالله مستنیر که محصل دانشکدهی ژورنالیزم دانشگاه کابل بود، آشنا
شدم. از آن زمان تاکنون با هر یکی از افراد فوق آشنایی دارم ایشان را به عنوان شخصیتهای
با صلابت و درایت در امور فکری، سیاسی، اقتصادی و حکومتداری میشناسم.
نخستین پرسشی که
به آن روبرو شدم، شاید اکنون برای بسیاریها کم اهمیت جلوه نماید، اما برای من مهم
و سرنوشتساز بود. پرسش طوری بود که خواستِ من از رهبران سیاسی و آنهایی که در
زیر سایهای هزاران نیروی نظامی امریکا و ناتو، بر سرنوشت مردم حکومت میکنند
چیست؟ در آن زمان هنوز چند سالی از حضور نیروهای امریکا و ناتو در افغانستان نگذشته
بود. من که به عنوان دانشجوی سال دوم دانشگاه تا آن زمان هیچگاهی با چنین پرسشی مواجه
نشده بودم، از این پرسش و پرسشهای پس از آن در حیرت شده با خود فکر میکردم.
بعدها که در نتیجهی
بحثها پیرامون قضایای مهم فکری، سیاسی، اقتصادی و تاریخی از واقعیتِ بحران بوجود
آمده در افغانستان و حتا منطقه و جهان فهمیدم که هدف از پرسش، ارائهی پاسخ من به
آن نبود؛ بلکه پرسشکننده میخواست که من واقعیتِ میدانی از آیندهی حضور امریکا
در افغانستان، و نیز نقش مردم به ویژه آنهایی را که به عنوان افراد تحصیلیافته
در جامعه مسوولیت دارند را به عنوان انسانِ مسوول درک کنم. کوتاه سخن اینکه پس از
بحثهای چندی من در سیمای شخص مقابل، مسوولیت بزرگ و دردی از دردهایی را که واقعاً
مردم و جامعهی ما سالهای سال از آن عذاب کشیده و تا هنوز که هنوز است عذاب میکشند
را مشاهده کردم.
بدون شک هر انسانی
مسوول باید از محیط و ماحول خود چنین برداشتِ را داشته باشد. این به معنای آن است
که هر انسانی مسوولیتپذیر باید این را از خود بپرسد که چرا مردمان یک کشور، همواره
کشورهای دیگر را مورد اشغال خود قرار میدهند؛ چه این اشغال اشغال فکری باشد و یا
هم اشغال سیاسی و نظامی؟ چرا برخی کشورها همواره ضعیف و برخی دیگر صاحبقدرت اند،
چرا ما چنین نیستیم؟
پس از پرداختن به
هر یکی از پرسشهای فوق سرانجام وارد بحثهای حزبی و گروهی شدیم که چرا احزاب و
گروهها با این همه مبارزات فکری، سیاسی و جهادی در هیچ یکی از سرزمینهای اسلامی
نه تنها اینکه نتوانستهاند دولتی را بوجود آوردند تا بتوانند از مردم، جغرافیا و
ارزشهای شان به دفاع بپردازد، بلکه همواره مردم، جغرافیا و ارزشهای شان معامله
شده و یا مورد تجاوز و اشغالِ بیگانهها قرار گرفته است. من که از برخی گروهها،
اهداف و عملکردهایشان آگاهی و بعضاً از نزدیک شناخت داشتم، راستش تا آن دم هیچگاهی
به چنین دیدگاه و مسوولیتی مهم احزاب و گروهها متوجه نشده بودم. سرانجام پس از
چندین نشست و بحثهای مهم و سرنوشتساز، من مستقیماً به طریقه و شیوهی دعوت و
مبارزهی فکری و سیاسی حزبالتحریر دعوت شده و آگاهانه آن را پذیرفتم.
پس از آگاهانه
یکجا شدنم با حزبالتحریر راستش من آن را در میان احزاب، منحصر به فرد یافتم. همانگونه
که بسیاریها آگاهی دارند حزبالتحریر پس از آغاز فعالیتاش در افغانستان یکی از
تأثیرگذارترین حزبِ ایدیولوژیک به حساب میرود. این حزب همچنان از جمله یگانه حزب
سیاسی در سراسر سرزمینهای اسلامی است که هیچگاهی برای رسیدن به قدرت –آنچه را که
طریقهی دعوتِ پیامبر به هدف تشکیل دولت برگزیده- معامله و مصلحت نکرده است. این
یکی از ویژگیهای منحصر به فردِ حزبالتحریر در تاریخ احزاب اسلامی در سراسر جهان
اسلام به شمار میرود. از ویژگیهای دیگر آن این است افکاری را که بر پایهای مبانی
اسلام به افراد خود تقدیم مینماید، متأثر از افکار بیگانه –مانند؛ افکار یونانی(فلسفه)،
غربی و حتا فارس، هندوهیزم و کمونیزم- نیست.
از ویژگیهای
منحصر به فرد دیگر حزبالتحریر میتوان به برجسته ساختن مفکورههای خطرناکی اشاره
نمود که در حال حاضر بشر به ویژه مسلمانان با آن دست و پنجه نرم نموده و گاهی به
پذیرفتن و عدم پذیرفتن آن در هالهای از ابهام قرار دارند. چنانچه غرب با افکار سرمایهداری
و تاکید بر تولیدات و صنعتیسازی مطلق، نه تنها اینکه سعادت دروغینی را که برای
بشر نوید داده بود به آن نرسیده بل چیزی غیر از امراض روانی تقدیم بشر نکرده است.
افزون بر آن روز تا روز سرمایهدار سرمایهدارتر شده و فقیر فقیرتر شده میرود. از
نتایج ویرانگرِ دیگر آن میتوان به گرمایش زمین و نیز تغییرات اقلیمی اشاره نمود.
به گفتهی دانشمندان محیط زیست، در 40 سال پسین نزدیک به 40 درصد از یخهای قطبها
آب شده است. این مسئله از این جهت مهم است که اگر آب شدن قطبها به شکل کنونیاش
ادامه یابد در کل 70 درصد از کشورهایی که در نزدیکی سواحل قرار دارند زیر آب
خواهند شد. با این رویکرد آیا میدانید آیندهی بشر با حاکمیت سرمایهداری به چه
سرنوشتی بدتر از این روبروست، و کی با چه میتواند جلو این همه ویرانگری را بگیرد؟
از جمله مفکورهی
خطرناک دیگر باور به سازمانها و نهادهای بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد میباشد.
سازمان ملل ظاهراً به عنوان سازمان جهانی به نمایندگی از تمام کشورها بوجود آمده
است. در واقع اگر به انگیزهی ایجاد و نیز عملکرد آن از ابتدا تاکنون دیده شود این
سازمان و تمام نهادهای آن ابزاری اند در خدمت قدرتهای بزرگ به ویژه امریکا. چنانچه
تاکنون هیچ یک از بحرانهایی را که در جهان بوقوع پیوسته سازمان ملل نه تنها اینکه
آن را حل نکرده بلکه اگر در آن مداخله هم نموده بر مبنای توصیه و منافع قدرتهای
بزرگ بوده است. اشغال فلسطین، بحران مهاجرت، نسلکشی در افریقا، کشتار مسلمانان در
میانمار، هندوستان، و شکنجهی مسلمانان در چین، بیشتر شدن تولیدات اسلحه و شعلهور
ساختن جنگهای ویرانگر مشخصاً در کشورهای اسلامی و دهها مورد دیگر از این قبیل
است.
در این میان
خطرناکترین مفکورهی که ایدیولوژی سرمایهداری آن را در دامان خود نگهداشته و به
عنوان رسم کنونی کشورها و ملتها در جهان مروج ساخته است، مفکورهی دولت-ملت میباشد.
خطرناک بودن آن از این جهت است گویی ملتها غیر از مفکورهی دولت-ملت، ارزشها و
مفاهیم آن از خود هیچ ارزش، مفکوره و تاریخی ندارند! در حالی که ملتها میتوانند چنانکه
قبلاً توانسته بودند خارج از ارزشهای محدودِ دولت-ملت، بر ارزشهای فکری، سیاسی و
تاریخی خود در جهان حاکمیت داشته باشند. در این میان اگر به تاریخ مسلمانان درست
نگریسته شود به آسانی درک میشود که مسلمانان خارج از چارچوبِ مفکورهی دولت-ملت،
قرنها در جهان حاکمیت داشته و امور جهانی و بینالمللی را عادلانه نظم داده بودند.
مگر با تأسف در حال حاضر با گرهزدنِ افکار و ارزشهای مان با مفکورهی دولت-ملت، حرفی
برای گفتن نداریم. با توجه به این، ایدیولوژی سرمایهداری و ارزشهای آن در
چارچوبِ دولت-ملت و نهادهای آن، از جمله خطرناکترین افکاریاند که با دورانداختن
آن از جامعه، قانون و امور دولتداری، نه تنها اینکه مسلمانان بل بشریت از شر آن
رهایی خواهند یافت. حزبالتحریر با پیروی صادقانه از طریقهی پیامبر اسلام برای
تشکیل جامعه و دولت، و نیز با برجسته ساختنِ افکار و ارزشهای خطرناک برای
مسلمانان و حتا بشر، علیه هریکی از این افکار ایستاده و آنچه را که بسیاریها آن
را حتا از دانشگاهها نمیتوانند بدستآورند به دسترس مردم قرار میدهد، هرچندی
که حزبالتحریر یک حزب تعلیمی و معلوماتی محض نیست.
تجربهی جالبی را
که من از یکجا شدنم با حزبالتحریر دارم تنها برای من چنین نیست، بل برای هر یکی
از آنهایی که آگاهانه با حزبالتحریر یکجا شده -همه تحصیلیافته- اند، جالب بوده
است. بناً ضرور نیست به هدف یکجا شدن با حزبالتحریر با آن نزدیک شوید، بل برای
مطالعه، نقد و نظر میتوانید دیدگاه، کتب، مقالات، سایتها، صفحات اجتماعی، حلقات
و حتا افراد حزب را یک بار از نزدیک مشاهده نموده و بدون روایت، مستقیماً آن را
مورد مطالعه قرار دهید. بعد آنچه را که حزب پیرامون قضایای فکری، سیاسی، اقتصادی،
تاریخی و شخصیتسازی افراد مطرح کرده است ارزیابی نموده پیرامون آن قضاوت نماید.
زیرا حزبالتحریر همان گونه که بارها رسماً بیان کرده، یک حزب نظامی-جنگی،
استخباراتی، مشکوک و بیظرفیت نیست، بلکه یک حزب سیاسی-فکری است که افکار، دیدگاهها
و افرادش به آسانی در دسترساند. این چیزی است که من و هزاران تن دیگر آگاهانه به
تجربه گرفته و بعد آگاهانه تصمیم گرفتهایم.