سرمنشی
ملل متحد دومین نشست نمایندگان ویژهی دولتها در امور افغانستان را بتاریخ 18-19 فبروری
در دوحه-قطر برگزار کرد. ظاهراً قطعنامهی 2721 شورای امنیت براساس سند ارزیابی مستقل
سنیرلی اوغلو که شامل پابندی دولت افغانستان به تعهدات بینالمللی، مبارزه با گروههای
اسلامی، تشکیل حکومت فراگیر، راهاندازی گفتمان ملی و تعیین نمایندهی ویژه در
امور افغانستان میباشد، در این
نشست به بحث و رایزنی گرفته شده است. اما نشست دوحه بدلیل عدم اشتراک مقامات
حکومت افغانستان، موجودیت اختلافات روی برخی نکات آجندا از جمله تعیین نمایندهی
ویژه در امور افغانستان، و نیز عدم صدور بیانهی مشترک در ختم این نشست، بدون
نتیجه پایان یافت. در ضمن، باید یادآور شویم که عدم اشتراک مقامات حکومت افغانستان
در نشست دوحه یک اقدام مثبت است که قابل تمجید و تقدیر میباشد.
نخست باید اینرا منحیث چارچوب و قاعدهی اساسی درک کنیم که
غرب به رهبری امریکا در تلاش است تا افغانستان را دوباره تحت استعمار
سیاسی-اقتصادی خود درآورد. به همین دلیل، امریکا از زمان رویکار آمدن حکومت فعلی
تا امروز دهها نشست و کنفرانس بینالمللی و منطقوی را راهاندازی ویا حمایت
نموده است تا روزنهیی جهت ایجاد تعامل نزدیک با حکومت فعلی افغانستان پیدا کند. بناء
نشست دوحه اولین نشست نبوده و نیز آخرین هم نخواهد بود. این چنین نشستها با وجودیکه
نتایج ملموس و مطلوبی برای غرب نداشته باشد، آنها باز هم این چنین نشستها و
ستیژها را ادامه میدهند تا به تدریج به اهداف استعماری خود در افغانستان برسند –
غرب برای رسیدن به این هدف، انتظار سیاسی را در پیش گرفته است. چنانچه، نِد
پرایس، سخنگوی اسبق وزارت خارجه امریکا، گفته بود: «ما تلاش میکنیم تا مقامات دیفاکتوی
افغانستان به مسیر درست (مسیر امریکایی) هدایت شوند.»
ثانیاً این چنین
نشستها در اصل به دیکتهی امریکا برگزار میشود که با سهیم ساختن دولتهای اروپایی
و منطقوی، ملل متحد و جامعه مدنی به آن پوشش ظاهری داده میشود. بناء این چنین
نشستها در حقیقت اهداف امریکایی را دنبال میکند. چنانچه پس از اعلام رسمی ملل
متحد مبنی بر تدویر نشست دوحه در 18-19 فبروری، وزارت خارجه امریکا نه تنها از
برگزاری این نشست حمایت نموده بلکه تعیین نمایندهی ویژه در امور افغانستان را نیز
مهم دانست. زیرا این چنین نشستها و پلتفورمها برای ایجاد زمینههای تعامل نزدیک
با حکومت افغانستان، اهداف استعماری امریکا (برگشت غیرنظامی به افغانستان) را از
طریق مجراهای سیاسی-اقتصادی تامین میکند.
ثالثاً آنچه مهم است بدانیم اینست که اکثر دولتهای منطقه در
رکاب سیاست امریکا با افغانستان تعامل میکنند. حتی به نظر میرسد که برخی دولتهای
منطقه بهشکل اعلامناشده ماموریت گرفتهاند تا از طریق امتیازدهی به مقامات
افغانستان (باز نگهداشتن سفارتخانهها، پذیرفتن سفرای حکومت افغانستان، تامین
روابط دوجانبهی تجاری-اقتصادی، تمثیل حفظ حسن همجواری و ایجاد امیدهای خوشبینانه
وغیره) روابط حکومت افغانستان را با امریکا و غرب نزدیک نمایند. از طرف دیگر، حتی
روسیه و چین که از جمله دولتهایی رقیب امریکا در منطقه بهحساب میآیند، با ادغام
سیاسی حکومت افغانستان در نظم لیبرال امریکایی مخالفت ندارند. چنانچه، چین و
روسیه هیچ مخالفتی در خصوص اجرایی شدن قطعنامهی 2721 شورای امنیت از خود نشان
ندادند؛ قطعنامهیی که از دل آن نشست دوحه بیرون شده است و دیگر نشستها را نیز بدنبال
خواهد داشت. بناء سیاست برخی دولتهای منطقه، مشخصاً چین، روسیه و ایران ظاهراً طوری
بهنظر میرسد که در تناقض و تضاد با رویکرد غرب قرار دارد، اما اصل واقعیت اینست
که این دولتها در چارچوب و سیاستهای بزرگ (ادغام افغانستان در نظم جهانی امریکا،
پابندساختن افغانستان به اصول و تعهدات بینالمللی، تشکیل حکومت فراگیر، راهاندازی
گفتگوی ملی، اسلامزدایی از طریق مبارزه با گروههای اسلامی، و اینکه ملل متحد
امور و تعامل افغانستان با غرب را تامین کند) با امریکا همسو هستند.
بناء
نشست دوحه و امثال آن دامهای سیاسی است تا غرب به رهبری امریکا این جغرافیای
استراتیژیک را یکبار دیگر با اسلوب و شیوههای گوناگون تحت استعمار سیاسی و
استثمار اقتصادی خود درآورد. زیرا افغانستان پس از خروج امریکا و ناتو، از اشغال و
استعمار مستقیم غرب آزاد شد؛ امریکه باعث محدودیت نفوذ سیاسی و میدانی امریکا در
افغانستان گردید. و امریکا از طرق مختلف تلاش دارد تا استعمار و نفوذ سیاسی خودرا
در این جغرافیا دوباره احیاء نماید. بناء در پهلوی اینکه عدم اشتراک مقامات حکومت
فعلی در نشست دوحه قابل تمجید است، حکومت افغانستان باید اینرا درک کند و محتاط
باشد که غرب و امریکا اینبار استعمار خودرا از طریق ملل متحد، کشورهای منطقه و
نشستهای آنچنانی در افغانستان گسترش خواهد داد.