از
زمانیکه
مذاکرات امریکاییها با جناح امارت اسلامی آغاز شد، امریکاییها بر یکی از
مسائلیکه
بیشتر تأکید میکردند، مبارزه علیه "تروریزم" و عدم تهدید منافع امریکایی
از خاک افغانستان بود. ماه قبلی فریدون سینیرلی اوغلو، هماهنگکنندۀ خاص گوترش گزارش خود را در
مورد افغانستان به شورای امنیت سازمان ملل پیشکش نمود. در این گزارش آمده
بود که امارت اسلامی باید در نظم بینالملل مدغم شود و از جمله کارهای خانگیای که امارت باید انجام دهد، مبارزه علیه "تروریزم" است.
هر ایدیولوژی مطابق عقیدۀ خود دارای اصطلاحات و
ترمینولوژی/اصطلاحشناسی خاص است. اسلام نیز برای تفکیک خوب و بد، حق و باطل و جداسازی صف، دارای اصطلاحات
منحصر بهفرد
خود است و به همین اساس در قاموس اسلامی "تروریزم" یک اصطلاح بیگانه میباشد.
از طرف دیگر، این اصطلاح از بطن سیاستهای سرمایهداری خارج شده است؛ در حالیکه تعریف واحدی در مورد آن
وجود ندارد و هرکسی مبتنی بر منافع خود آن را تعریف میکند. هرچند درست نیست که
معنی جدیدی به یک لغت داده شود؛ لیکن استخبارات امریکا و انگلیس در سال ۱۹۷۹میلادی به این نتیجه رسیدند که کلمۀ تروریزم را به این شکل
تعریف نمایند: «استفاده از خشونت علیه علایق غیر نظامی برای رسیدن به اهداف سیاسی».
بعد
از آن کنفرانسها و سیمینارهای بینالمللی زیادی به راه انداخته شد و قوانین و
پیمانهای متعددی به تصویب رسید تا اعمالی را که به آن تروریزم نام نهادهاند، تعریف کنند. بدین ترتیب، انواع حرکات، نهادها و
احزابیکه
تروریزم را عملی مینمایند، توضیح داده و دولتهایی را که حامی تروریزماند، به
دست معرفی گرفتند. کشورهای کفر ادعا نمودند که این اقدامات صرف برای مبارزه علیه
تروریزم و جلوگیری از انتشار آن میباشد.
قوانین
ضد تروریستی در حقیقت
بهانهای برای تعصبات سیاسی کشورهای تصویب کنندۀ آن است. امریکا تعدادی از حرکات -حامی منافع امریکا- را به نام حرکات مقاومت نام
نهاد؛ مانند شورشیان نیکاراگوا IRI وغیره. هرگاه جنگجویان این حرکات زندانی میشوند، آنان را به عنوان زندانیان جنگی
مطابق پروتکل اول سال ۱۹۷۷میلادی
پیمان جنیوا شناخته و برعکس هر حرکتیکه
مخالف منافع امریکا و مزدورانش باشد، بهنام حرکات تروریستی یاد کرده و آنان را در جملۀ سازمانهای تروریستی ثبت مینماید.
این لیست در فواصل معین از طرف وزارت خارجه امریکا صادر میگردد که اکثریت حرکات
اسلامی در مصر، پاکستان، فلسطین، الجزائر و سایر مناطق را شامل میشود.
امریکا
بعد از شکست کمونیزم، اسلام را منحیث
بزرگترین
دشمن خود تشخیص نموده است. لذا در سرزمینهای
اسلامی -که
حیثیت استراتژیکترین
مناطق را حاصل کردهاند- قوانین ضد تروریزم را مروج
نموده تا نفوذ خود را در آنجا افزایش داده و آن را تحت کنترول خود
داشته باشد. اینهمه
به خاطری صورت میگیرد که مسلمانان به فکر احیای مجدد دولت خلافتاند. خلافت یگانه دولتی خواهد
بود که توانمندی شکست ایدیولوژی سرمایهداری -به ریاست و رهبری امریکا- را دارد. به همین دلیل، هیچ حرکت اسلامی را نخواهیم
یافت که مهر تروریزم را توسط امریکا نخورده باشد. حتی احزاب سیاسی و حرکاتیکه برای رسیدن به اهداف خود
از جنگ و
زور استفاده نمیکنند، هم از
این امر مستثنی نیستند.
در ۲۰سال گذشته امریکا و ناتو تحت
نام مبارزه علیه تروریزم -که
در حقیقت مبارزه علیه اسلام بود- افغانستان و عراق را اشغال نمود تا اسلام سیاسی را سرکوب نماید؛ اما در این آجندا/برنامۀ خود شکست خورد. امروزه که اولویت سیاست خارجی
امریکا مهار نمودن چین و روسیه است، دیگر مبارزه علیه تروریزم و اشغال مستقیم سرزمینهای اسلامی در صدر آجندا/برنامۀ امریکا قرار ندارد؛ اما بازهم غرب و امریکا
مبارزه علیه تروریزم (مبارزه علیه اسلام سیاسی) را فراموش نکرده است. در ۲۰سال گذشته امریکا در مأموریت مبارزه علیه تروریزم
به شکل مستقیم مداخله میکرد؛ اما امروز این مأموریت
را به حکام مزدور سرزمینهای اسلامی سپرده است.
در کنار اینکه چین و روسیه از تشویشهای
اساسی امریکاست؛ اما گروههای سیاسی اسلامی را هنوز هم یک خطر میپندارد. مثلاً حملات حماس بر
صهیونیستهای اشغالگر یک عمل تروریستی پنداشته میشود؛ اما حملۀ دولت یهود(اسرائیل) به معنای دفاع شخصی تعریف
شده که به هدف ایجاد وحشت و حذف حرکت
حماس صورت میگیرد.
در بقیه سرزمینهای اسلامی این حکام خائناند که مأموریت امریکایی مبارزه علیه
گروههای اسلامی را به پیش میبرند. مثلاً هفتۀ گذشته لوی درستیز/رئیس ستادارتشهای کشورهای
اسلامی -که
قبلاً ائتلاف اسلامی- نظامی ضد تروریزم IMCTC را شکل داده بودند، در ریاض جمع شدند. این رئیسان ستادارتش زمانی گردهم جمع میشوند که وحشت و جنایت اسرائیل در غزه جریان دارد؛ اما این نظامیهای سرزمینهای
اسلامی به جای حمایت از مردم مظلوم فلسطین، روی این بحث داشتند که چگونه علیه گروههای
اسلامی "تروریستی" مبارزه کنند. بلی، این همان مأموریت امریکایی است.
ماه
گذشته وقتی فریدون سینیرلی اوغلو گزارش خود را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه
کرد، موضوع محوریاش این بود که امارت اسلامی باید در نظام بینالملل (نظام
سیکولار جهانی) مدغم شود و یکی از کارخانگیهاییکه باید امارت انجام دهد، مبارزه
علیه تروریزم (مبارزه علیه اسلامی سیاسی و گروههای اسلامی) است. بلی، همان اعضای امارت که دیروز به نام تروریستها (مسلمانان سیاسی و ضد غرب)
شناخته میشدند، امروز از آن درخواست میشود که برای بقا و به رسمیت شناختنشان باید در کاروان
حکام خائن بپیوندند و همان مأموریت
امریکایی را به پیش ببرند که ۲۰سال
قبل امریکا و حکام مزدور آن علیه مسلمانان در پیش گرفته بودند.
امروزه جهان غرب از امارت میخواهد
که خودش باید خود را مهار و سرکوب نماید تا مورد قبول جهان قرار گیرد؛ اگر امارت خودش را سرکوب کند، غرب از گروههای مخالف
نظامی آن حمایت نخواهد کرد. در حالیکه اگر امارت اسلامی این مسیر را ادامه دهد، دقیقاً در کید شیطان و مأمورین غربی آن گیر افتاده
است. مأموریت
غرب در قبال امارت اینست که در نظم سیکولار جهانی مدغم سازد و ظرفیت اسلامی و جهادیاش را با دستان خودش از بین ببرد تا غرب راضی شود. اما پیشنهاد ما بارها به امارت این بوده که از ظرفیتهای
اسلامی و جهادی امت و گروههای آن استفاده کند، خلافت را اعلام نماید و هستۀ قویِ اسلامی را در منطقه شکل دهد
تا الله متعال راضی شود، ورنه دشمنِ مکار همین ظرفیت داخلی و
گروههای جهادی را علیه خود امارت استفاده خواهد کرد.
﴿وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ
ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ [محمد: ٣٨]
ترجمه: و اگر روى بگردانيد، (الله متعال) قومى غير شما را جانشين شما مىكند كه آنان مثل شما (سست ايمان و
بخيل) نباشند.