استخلاف آدم علیهالسلام در زمین یکی از بحثهای محوری و اساسی در سورهی بقره است. معنی و مفهوم استخلاف، خلافت و خلیفه پس از گذشت سالها در میان اکثر مردم متروک و مبهم شده است، تعبیرهای متعدد و غیر مرتبط از این اصطلاح در میان اهل فهم و دانش به وجود آمده و حتی تعدادی آن را مخصوص زمان خلفای راشدین میدانند؛ برخی دیگر خلیفه را بدعت صحابه میخوانند، در حال که از خلافت در چندین سورهی قرآنکریم ذکر شده است. بنابر این استدلال آن عده که خلیفه و خلافت را محصول زمان اصحاب و بعد از او میدانند، نشانگر بیگانگی آنها از قرآن و مفاهیم و اصطلاحات آن است.
با تمرکز به قرآن وسورههای که بحث خلیفه و خلافت در آن صورت گرفته است، دو معنی و مفهوم از آن به وضوح به دست میآید که یکی خلافت به معنی عام است که جانشینی و خلیفه بودن آدم و اولادهای او است و دیگر خلیفه و خلافت به معنی خاص به عنوان حاکم و نظام سیاسیای که پروسههای تطبیق احکام الهی در آن وضاحت پیدا میکند.
در سوره بقره از حضرت آدم علیهالسلام و اولادهای او، خلافت به معنی جانیشنی و به عنوان یک عهد شرعی گرفته شده است.
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً... [٢:٣٠]
زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم
در آیاتی که در سوره بقره قصهی آدم علیهالسلام آمده چندین نکتهی بارز و مهم دارد:
آدم و زوج او در جنت برای معیشت و بلاتکلیفی خلق نشده بودند؛ بلکه از همان ابتدا خط و نشان برای زندگی آنها ترسیم گردید و عواقب تخطی آنها از احکام نیز بیان شد.
خلیفه و دستگاه خلافت بدون دشمن نبود، شیطان دشمن آنها شد و از فریب و لغزاندن آنها دست نکشید.
برای آدم علیه السلام معلومات و اطلاعات داده شد، از اسرار و خواص آشیا با خبر بود.
برای آدم علیه السلام هدایت داده شد و مامور شد که آنرا به پایان برساند.
اختیار در امر پیشبرد هدایت به دست خلیفه بود، خلیفه میتواند تابع هدایت باشد و یاهم میتواند از آن سرباز زند؛ اما در هر دو صورت عواقب دارد.
صفات مخلوقات الله در حوادث آشکار شد، اینکه چگونه کفر و پنهان کاریها در لابلای حوادث افشا میشود و امتحان و ابتلاء چگونه صورت میگیرد. ابلیس مقربترین مخلوق نزد الله، در حادثهی خلقت آدم تکبر خود را آشکار میسازد.
اگر به عمق نصوص شرعی بیشتر متمرکز شویم مسئلهی خلافت و استخلاف در زمین در سورههای متعدد دیگر در قرآن کریم به انسان ربط داده شده است؛ اما الله متعال شروط را برای کسب خلافت زمین گذاشته و پابندی قوم و گروهی را که به آن متمسک شود، مستحق خلافت و جانشینی بیان داشته است. چنانچه الله متعال می فرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا[نور:٥٥]
"خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته) را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است (و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است). همچنین آئین (اسلام نام) ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل میسازد.
چنانچه که گفته شد، خلافت پیشنهی تاریخی دارد و آغاز آن به خلقت انسان بر میگردد، زمانیکه آدم علیهالسلام به عنوان اولین انسان روی زمین خلق شد و ماموریت جهت هدایت بشر و تنظیم زندگی آن را اختیار کرد. نظامهای متعدد گذشته و موجود پس از نظام که آدم علیه السلام به آن دست یافت، به میان آمده است و بعید نیست که الگو برداری و انگیزهی نظامها از نظم و روش های حل مشاکل انسانی آدم علیه السلام گرفته شده باشد.
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ [٣٨:٢٦]
"ای داود! ما تو را در زمین نماینده (ی خود) ساختهایم (و بر جای پیغمبران پیشین نشاندهایم) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد. بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میگردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند."
در این آیه چند مورد مهم اشاره میشود که مبین مسایل سیاسی و حکومتداری است. الله متعال در ابتدا حضرت داوود را فرمانده، رهبر و تطبیق کننده معرفی مینماید، بعد اشاره به قانون که از طرف الله متعال برای تنظیم امور فرستاده شده میشود و کیفیت تطبیق در میان مردم را مخشص مینماید و سپس از وضع قوانین خود سر هشدار میدهد. سیاسی بودن و اداری بودن خلیفه و خلافت در این آیت صراحت کامل دارد. همچنان الله متعال در سوره نور خلافت و حاکمیت را وعده مشروط کرده و در آن نیز از تطبیق، فرمانداری یا رهبری، حل مشکلات و ممانعت از ظلم، عدم پیروی از نفس و خود سری در وضع قوانین را تذکر داده است.
درحدیث پیامبر صلی الله و علیه وسلم میفرماید: " بنیاسرائیل را پیامبران سیاست و رهبری میکردند و هرگاه پیامبری وفات میکرد، بهجای وی پیامبر دیگری جانشین او میشد؛ ولی بعد از من دیگر پیامبری وجود نخواهد داشت و خلفا میباشند و بسیار زیاد میشوند. گفتند: پس در آن حال به چه فرمان میدهید؟ گفت: به نخستین بیعت وفا کنید و حق آنان را ادا نمایید و الله (ج) از آنها درباره آنچه ایشان را بر آن گماشته است سوال خواهد کرد." از این حدیث به صراحت واضح میگردد که سیاست کار پیامبران بوده است و پس از حضرت محمد صلی الله و علیه وسلم، تنها خلفا اند که باید امور مسلمانان را سیاست و رهبری کنند. درین حدیث لفظ «خلیفه» دقیقاً به معنی شرعی اش آمده است نه به معنی لغوی و عرفی.
خلیفه در لغت از خَلَفَ گرفته شده و به معنی جانشین میباشد. در اصطلاح، خلیفه همان کسی است که به نیابت و نمایندگی از امت حکومت نموده و شریعت را تطبیق مینماید. خلیفه یک اصطلاح شرعی بوده که به معنی جانشین پیامبر صلیالله علیه وسلم میباشد. یعنی خلیفه پس از پیامبر اسلام صلیالله علیه وسلم، رسالت دارد تا اسلام را تطبیق و آن را برای بشریت حمل نماید. لقبیكه به خلیفه اطلاق میگردد، میتواند لقب خلیفه، امام و یا امیرالمؤمنین باشد. این همه القاب در احادیث صحیح و اجماع صحابه ذكر گردیده است.
صاحب تفسير ابن کثير (1/73) در مورد آيت (اِنِّيْ جَاعِلُ فِي الْاَرْضِ خَلِيْفَةً). (البقرة:30) گفته: (وقد استدل القرطبي وغيره بهذه الآية على وجوب نصب الخليفة...) ترجمه: به تحقيق امام قرطبی و ديگر مفسرين از آيه ( مذکور ) بر واجب بودن نصب خليفه استدلال نموده اند. صاحب تفسير قرطبی (1/182ويا 264) گفته: (هذه الآية اصل فی نصب إمام... ولا خلاف فی وجوب ذلک بين الأمة ولا بين الأئمة).ترجمه: اين آيت اصل ( دليل محکم ) بر نصب امام يا خليفه است وهيچ اختلافی در واجب بودن آن نیست.
أيات مبارکه: (يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ). (ص:26). (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ) (النور:55) نيز بيانگر اين مطلب است. و قول صحيح آنست که وعده خلافت در آية فوق (النور:55) به خلفاء راشدين ختم نشده بلکه به تمام امت است، چنانچه علامه قرطبی در تفسيرش (12/299) فرموده : (فصح أن الآية عامة لأمة محمد صلی الله علیه وسلم، غير مخصوصة) . يعنی: ثابت است که در آيت مذکور وعدهء خلافت به امت محمد صلی الله و علیه وسلم، عام است و مخصوص [به زمانی] نيست چنانچه در تفسير ثعالبی (3/126) نيز همين مطلب بيان شده است.
پروسه خلقت آدم به عنوان خلیفه و مکلفیتهای او واضح میسازد که خلافت به شکل عام به اولادهای او مربوط است، زیرا پیشبرد هدایت امری است از جانب الله و تا قیامت و پایان دنیا باید ادامه پیدا کند. ادامه پیشبرد هدایت و نقشه راه که الله متعال برای تنظیم امور بشر و راه حلهای برای مشاکل انسانی در نظر دارد، ضرورت نظام سیاسی و مکانیزمهای عملی را برای تطبیق آن الزامی میدارد.
زیرا مفکورههای مختلف در مورد نوعیت نظامها و حل مشاکل انسانی موجود است. هر مفکوره بنا به ایدیولوژی و زاویه نگاه خود به راه حل امور بشر میپردازد. در میان این همه نظامها اسلام هم به عنوان یک ایدیولوژی، نظام مشخص از زاویه معین را به بشر پیشکش نموده و خلافت نوع نظام است که اسلام به عنوان بسته مکمل حل مشکلات عرضه کرده است.
نگاه اسلامی و زاویهی دید مسلمان مبتنی بر عقیدهی اسلامی است و قرآن کتاب الهی است که در مورد تاریخ خلقت بشریت حرف زده است، سلسلهی قدرتها و سیاستها را از زمان حضرت آدم تا حضرت خاتم، بیان کرده و رسالت امت و قوم را هم واضح ساخته که در پیروی از خواهشات و غرایز قرار میگیرد یا شرایط خلافت زمین را به وجود آورده رسالت اش را بدوش میکشد که سبب خشنودی در دنیا و آخرت بگردد.
بشر در طول تاریخ به انحراف رفته است و از رسالت و هدف اش عدول نموده به طرف رسیدن به خواهشات و اشباع غرایز به شکل کورکورانه و کج متوسل شده است. در دنیایی که هدف آن ابتلا و امتحان است، شکلگیری دستهها و گروههای مختلف انسانی با انگیزهها و دیدهای مختلف یک امر عادی به نظر میرسد، الله متعال با مختار گذاشتن انسان در دنیا برای کسب و اختیار روش و هدف زندگی، محک را گذاشته که اقوام صالح و غیر صالح، فاسد و غیر فاسد، طغیانگر و مطیع و در نهایت اهل جنت و دوزخ را به دست بشر و با تصامیم خود آنها مشخص کند.
سوره بقره به عنوان یکی از سورههای سیاسی قرآن، انتقال قدرت و سیاست زمین یا همان خلافت را از یک نسل، یک قوم و یک امت به امت دیگر به تصویر میکشد و بیان میکند که یهود و نصارا چگونه جایگاه شان را نزد خدا از دست میدهند و از حمل خلافت زمین شانه خالی میکنند. عمدهترین مورد که در مورد بنی اسرائیل یاد میشود، فساد در زمین، عدم تطبیق نظام الهی، تکبر، عدم ایمان، شکستن میثاق و پیمان با الله، ... است و صفات امت جدید را وسط بودن که به معنای عدل است و شاهد بودن که به معنی تطبیقکنندهها و حمل کنندههای اسلام به تمام اقوام میباشد، ذکر میکند.
بار این رسالت و خلافت زمین به دوش محمد صلی الله و علیه وسلم گذاشته شد، او صلی الله علیه وسلم به وجه احسن این رسالت را به دوش کشید و به جهانیان رسانید و در حجهالوداع برای انجام رسالتش هم اصحاب و مسلمانان را شاهد گرفت و هم الله متعال را، مبنی بر اینکه رسالت اش را به انجام رسانده است.
در اوایل حاکمیت اسلامی، به حاکم امپراتوری روم قیصر، به حاکم امپراتوری فارس شهنشاه و بهحاکم خلافت اسلامی خلیفه گفته میشد. در آن زمان رهبری و حاکم اسلام به عنوان خلیفه به قدرتها و حاکمیتهای آن دوره واضح و آشکار بود و معنی سیاسی، قدرت و حاکمیتکه اصطلاح خلیفه است عام و برای همه قابل فهم بود. و خلافت هم دستگاه و مکانیزم اجرای فرامین و اوامر الهی شناخته شده بود. در قرن 19 میلادی، اروپاییها خلیفه و خلافت را میشناختند و میدانستندکه خلیفه قدرتمندترین فرد دستگاه اداری خلافت است. خلافت اسلامی در قرن 19میلادی، در کنار امپراتوریهای اتریش، مجارستان و چکسلواکیا قدرت مطرح که هم حاکم داشت و هم نظام و قوانین، بود.
بنابر دلایل از قرآن، سنت، نظرفقها و شواهد تاریخی پی میبریم که خلافت نه ساختار دولتداری زمان صحابه و خلفای بعد از آنها است و نه هم بدعت اصحاب رضی الله عنم، بلکه نظام الهی است که در تمام زمانها به شکلهای مختلف توسط پیامبران علیه السلام تطبیق شده و وجوب احیای آن از دلایل فوق بر امت مسلمه نیز ثابت است، ادعای فرسوده بودن و ناممکن بودن برپایی آن نیز یک امر باطل میباشد؛ چون خلافت یا خلیفه تنها یک واژه نیست و صرف معنی لغوی ندارد؛ بلکه این دو اصطلاحات شرعی است و معنی اصطلاحی و مفهوم آن را شریعت وضع نموده است.
خلافت میکانیزم عملی یا اداری مفهوم خلیفه است. خلیفه مامور تطبیق اوامر و فرامین الهی است و تطبیق این فرامین به یک ساختار و میکانیزم ضرورت دارد که خلافت دستگاه یا ساختار تطبیق آن است. خلیفه، معاون تفویضی، معاون تنفیذی، والیان، امیر جهاد، امنیت داخلی، اداره امور خارجی، اداره صنعت، قضات، دستگاه اداری یا مصالح امت، بیت المال، مطبوعات یا رسانهها و مجلس امت مهمترین و اساسی ترین نهادهای ساختار خلافت است که هر یک زیر مجموعه ی اداری متعدد را دارد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم، رسالت را به پایان رساند، ادامه آن به دوش مسلمانان و مومنین گذاشته شد، خلفای راشدین با درک این مسئله به پیشبرد رسالت شان اهتمام ورزیدند و آن را موفقانه به سر رساندند و بعد از آنها سلسله امویان، عباسیان و عثمانیان این رسالت و خلافت را به فرجام رساندند.
ولی متاسفانه صد سال پیش از امروز خلافت زمین از مسلمانها گرفته شد و بعد از آن تلاشهای در اقصی نقاط جهان برای برپایی خلافت صورت گرفت و گویا این گروه ها و اقوام نتوانستند شرایط خلافت را فراهم کنند، نتوانستند آن را برپا کنند.
در این صد سال زمینه ها و چانسهای متعدد به امت اسلامی دست داد، مگر همت برپایی آن را پیدان نکردند، در افغانستان بعد از تهاجم شوروی قوم افغانستان به جهاد پرداختند و کمونیزم را شکست دادند، در آن زمان بستر خوب برای احیایی خلافت ایجاد شده بود؛ چنانچه کشور های آسیایی میانه و جنوب آسیا همه خواهان دولت اسلامی و خلافت بودند؛ ولی بی همتی مجاهدین افغانستان و شکستن پیمان شان با الله متعال فرصت کسب این خیر از دست شان گرفته شد و به جای اعتماد به الله آنها به غرب اعتماد کردند و برای خواهشات شان به اسلام و تاسیس دولت اسلامی پشت کردند.
اینک یک بار دیگر تاریخ تکرار شده، غرب و امریکا به شکل بیشرمانه در افغانستان سقوط کردند و یکباردیگر چانس برپای خلافت و دولت اسلامی در افغانستان فراهم شده است، طوریکه هم کشورهای آسیایی میانه از نظامها و حُکام شان بیزار اند و هم مردم پاکستان و همچنین گروهها و احزاب جهادی و سیاسی متعدد در کنار حاکمیت فعلی افغانستان در برابر برپای خلافت و دولت اسلامی آمادهاند. دیده شود امارت اسلامی در چنین مقطع حساس تاریخ چه تصمیمی میگیرد و آیا اقدام به تأسیس خلافت در همکاری با مسلمانان آسیایی میانه و جنوب آسیا میکند یا اینکه در قفس ملی محدود باقی میماند؟ دو تصمیم دشوار و پیامدهای بسیار سنگین و سرنوشتساز.