من در زمان حاکمیت داکتر نجیب الله در شرایط دشوار و پر طلاتم در یک خانوادهی
متدین متولد گردیدهام، دقیقاً از همان آغاز طفولیت با جنگ و حالت نا مطلوب بزرگ شدم.
زندگی من همواره متأثر از حوادث و جنجال های داخلی بود؛ اما با وجود شرایط نا مطلوب
جامعه، علاقهی خاص به مدرسه و مکتب داشتم، چون پدر و مادرم از جنگ و ویرانی خسته شده
بودند؛ همیشه برای تعلیم و تربیه فرزندان شان می کوشیدند، تا زندگی سخت و جنجالی را
که خود تجربه کرده بودند بالای فرزندان شان تکرار نشود.
حالت موجود برایم قناعت بخش نبود. گاهی به فکر رسیدن به آرامش در یک جامعهی
سعادتمند می رفتم که با کدام میکانیزم می توان
جامعه را نجات داد. عدم پای بندی به ارزش های اسلامی گاهی ذهنم را مشغول می کرد که
چرا با و جود موجودیت این همه مسلمان؛ بی اعتمادی، قتل، رشوت، فساد، دزدی، نا امنی
و سوء استفاده جامعه را بیداد می کند؛ با گذشت هر روز که بزرگتر می شدم، این حالت فکرم
را مشغول می نمود. به دلیل علاقه که با سلاح و تفنگ داشتم برای ختم چنین حالت تصمیم
برای جنک و جهاد می گرفتم، و بعضاً راه حل را در درس و تعلیم می دیدم.
حدود سیزده سال قبل در یکی از مکاتب متعلم مکتب بودم، یک روز بعد از ختم
درس و رخصت شدن از مکتب ساعت یازده بجه بود که همرای چند تا از دوستان خود با شوخی
و بی تفاوتی به طرف خانه در حرکت بودم که با یکی از خویشاوندان مان که در یکی از دانشگاههای
افغانستان محصل بود روبر گردیدم که به من گفت بیا تا خانه ما برویم، چون اعتماد که
نسبت به او داشتم با دوستان خود خدا خافظی نموده با او به خانهی شان رفتم. وقتیکه
داخل اطاق گردیدم دیدم تعداد از جوانان که مصروف تحصیل در دانشگاههای افغانستان بودند
آنجا حضور داشتند. با آنها احول پرسی نمودم بعد از ختم معرفی و احول پرسی متوجه شدم
که هر کدام یک دانه از بروشر های خورد بدست داشته با خود مصروف مطالعه می باشند. وقتیکه
دقیقتر متوجه، شدم دیدم که در تعداد از بروشر ها که شعار های همچون: خلافت فرض است،
اشتراک در انتخابات دموکراتیک حرام قطعی است، خلافت یگانه راه حل و... نوشته است اصطلاحات
و جملات که در آنها ذکر گردیده بود، برایم خیلی جالب بود.
در جریان صرف نان برایم معرفی نمودند که این بروشر ها از آدرس حزب التحریر
است. بعداً از فعالیت و کارکرد های حزب التحریر قصه نمودند که خیلی برایم جالب بود.
در جریان صحبت آنها با چهره خندان و قلب امیدوار با خود احساس خوشحالی نموده تلقین
می کردم که هنوز هستند جوانان که در چوکات احزاب و کتلههای اسلامی برای حاکمیت اسلام
کار و فعالیت می نمایند. با ختم قصه و سخنان آنها خیلی علاقمند به حزب التحریر شدم؛
در آخر مجلس یکی از آنها یک مقاله که دقیق یادم است تحت عنوان" مسولیت نسل جوان
مسلمان" نوشته یکی از اعضای حزب بود را برایم داد تا مطالعه نماییم.
بعد از مطالعه مقاله و چند نشریه دیگر، علاقمند برای اشتراک در حلقات
حزب شدم تا با اشتراک در پروسه درسی آنها شناخت دقیق تری از آنها پیدا کنم. وقتیکه
داخل حلقات ثقافتی حزب گردیدم. اولین روز درس در محوریت، نهضت و پروسه فکری، سطوح فکری
( سطحی، عمیق و مستنیر ) می چرخید که برایم سخت و غیر قابل فهم بود، چون اصطلاحات که
یاد گردید از گذشته در مورد آنها هیچ آگاهی نداشتم. با گذشت هر روز درس برایم جالبتر
گردیده احساس ام بیشتر میگردید.
ادامه جلسات با دوستانم در حزب التحریر باعث گردید تا افکار قبلیام که
خیلی ها محدود، باریک و متعصبانه بود را دور کنم. ادامه و اعتماد به این حزب باعث گردید
تا آنها چشمانم را باز کنند و مسیر درست هدایت را برایم واضح نموده طریقه درست فکر
کردن را برایم یاد دهند، تا واقعیت های موجود را شناخته بالای هر واقعیت قضاوت مناسب
نمایم.
دقیقاً کاری که حزب التحریر
با من کرده این است که جهان بینی اسلامی را برایم واضح نمود، در مسیر هدایت دستم را
گرفت، هدف درست زندگی که ابتلاء و کسب رضایت الله سبحانه و تعالی است را برایم یاد
داد،. دانستم که مکلفیت جمعی امت اسلامی؛ اقامه و اظهار دین اسلام است، از جهان تصویر
مناسب برایم ارایه نمود که هیچگاهی از طریق مدرسه، مکتب و دانشگاه به آن نمی رسیدم.
مسؤولیت و تکلیف زندگی را برایم واضح نمود که من منحیث یک مسلمان در شرایط فعلی چه
مسؤولیت دارم، با بحث ها و جلسات آنها از آخرت تصویر مناسب پیدا نمودم، یاد گرفتم که
زندگی دنیا فرصتِ مناسب برای بدست آوردن مقامهای آخرت از آن استفاده کرد؛ چون زندگی
دنیا متاع بیش نیست.
بر علاوه این موارد، از تاریخ امت اسلامی برایم تصویر واضح تری ارایه
نمود، درک کردم که در گذشته ما بودیم (امت اسلامی) که زمینه هدایت بشر را مساعد میساخیتم.
سهولتهای زندگی را برای بشر مساعد نموده دست آنها در راه رسیدن به هدایت می گرفتیم،
اما بعد از سقوط دولت اسلامی و فروپاشی وحدت مسلمانان طعمه استعمار گران گردیدیم. با
مفکوره های اسلامی مثل سیاست، قدرت، عزت، حاکمیت، وحدت، هدایت، و ... آشنا شدم. مفکوره
های حاکم مثل: کپیتالیزم، دموکراسی، سعادت، پیشرفت، آزادیها، جندر، حقوق بشر، جمهوریت
برایم واضح تر شد.
در آخر از الله سبحانه و تعالی استدعا مینمایم که
ما را در این راه ثابت قدم نگهداشته و با
این همه کاستی که در راه دعوت برای اظهار و اقامهی دین داریم از ما بپذیرد.این تنها
مسؤولیت اعضای حزب التحریر نیست؛ بلکه مکلفیت و مسؤولیت شرعی هر مسلمان است تا برای
اعاده زندگی اسلامی و بدست آوردن اقتدار و عزت مسلمان ها کار و فعالیت نمایند تا باشد
که نصرت الله سبحانه و تعالی نصیب مسلمانان گردیده از این وضعیت اسفبار رهایی یابند