در طول تاریخ تمام قدرتها و دولتها مخالفینِ در داخل و بیرون از محدوده جغرافیایی خود را داشته اند، برای اینکه توانسته باشند هویت جداگانه برای آنان تعریف نمایند و آنان را جدای از خود در اذهان عامه به تصویر بکشند، اصطلاحات و القاب مختلف برای آنان قایل میشدند بطور نمونه دولتشهرهای یونان باستان برای آنکه هویت جدا از خود برای غیریونانیان و دشمنانشان داشته باشند آنها را بنام بربر صدا میزدند و بعدها دولت روم دشمنان بیرونی خود را با این نام مسمی مینمود و عمدتا در آنزمان کسانی که در شمال آفریقا نواحی شمالی شبه جزیره بالکان و شبه جزیره ایتالیا بودوباش داشته و تهدید برای دولت روم بحساب میآمدند بربر اطلاق میگردید، عربهای آن زمان غیرعرب را عجم [گُنگ] صدا میزدند، حکومتهای فارس از زمان هخامنشیان تا ساسانیان غیر خود را اَنیرانی لقب میدادند که به معنای غیرایرانی و بیگانه میبود، همینطور پروتستانتهای اروپا مخالفین مذهبی مسیحی خود را بنام فاندِمِنتالیست [بنیادگرا] صدا میزدند، بناپارت مخالفین سیاسی خود را ایدیولوگ خطاب میکرد و برای بار اول در تاریخ سیاسی بشر و اصطلاحات سیاسی مصطلح [ایدیولوژی] بکار رفت، در قرن بیست بلوشیکهای کمونیست شوروی، دولت ایالات متحدهی امریکا و حکومتهای آنطرف مرز برلین را تحت نام حکومتهای امپریالیست یاد کرده و برای اهل دین مرتجع و واپسگرا لقب میگذاشتند.
بعد از سقوط شوروی در ۱۹۹۱ صحنه این واژهها تنگتر شد و ایالات متحده امریکا با آنکه دشمن سرخ خود را سقوط یافته دید، همانند دیگران در پهلوی نظامیگری و جنگ و کشتار در سرزمینهای اسلامی، شروع به جنگ اصطلاحات نمود و از سه اصطلاحِ تروریسم، بنیادگرایی و ایدیولوژی اسلامی برای تیره سازی اذهان عامه نسبت به گروههای اسلامی که تهدید جدی برای نظم امریکایی و یکتازی امریکا در جهان محسوب میشوند در تمام ماشینهای جنگی نرمِ خود [رسانهها] استفاده بُرد و تا امروز از آن استفاده میبَرد تا جاییکه عدهی مسلمانان که تحت تاثیر این جنگ تبلیغاتی رفته اند ازین اصطلاحات تعبیر منفی و زشتِ دارند، در حالیکه اگر عمیقا به تاریخ تحول این اصطلاحات نگاهی انداخته شود، دولت ایالات متحده امریکا و پیروانش برای سرکوب مخالفین و دشمنانِ خود از باراندازیِ منفی این اصطلاحات استفاده برده و چنین اصطلاحات را به غیرخود نصب میدارند، در حالیکه از نظر دیگران خود این دولتها و قدرتها تروریست، بنیادگرا و ایدیولوژیک اند، ولی این دولتها و قدرتها کوشش مینمایند که اینسوی قضیه را پنهان نگهداشته در حالیکه علنا برای سرکوب غیرخود و غیرهم پیمان خود، دست به وحشیترین جنایات و دست به ایجاد ترس در میان دشمنانِ خود میزنند که خودْ عمل تروریستیست و از سوی دیگر برای ادامهی حیات خویش به طرز زندگیِ [اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی] مشخص باور دارند که میخواهند آنرا برای ملل دیگر نیز برسانند، پس این مورد بخودیخود ایدیولوژیک بودن اش را اثبات مینماید.
پس دولت ایالات متحدهی امریکا و دوستان اروپاییاش برخلاف تصورات دیگران تروریستترین و ایدیولوژیکترین دولتهای امروزی بحساب میآیند با آنکه مخالفان خود را برچسب تروریسم و ایدیولوژی میزنند، آنان نیز ازین امر مستثنی نیستند، آنان به ایدیولوژی لیبرال-سرمایه داری یا دموکراسی اعتقاد دارند که ایدیولوژیک بودن آنرا به دیگران پنهان داشته و از تروریست خواندن خود ابا میورزند با آنکه با تعریف که خود آنان از تروریسم دارند، عملا دست به اعمال تروریستی و وحشت در نقاط مختلف میزنند؛ همانطوریکه مارکس از ایدیولوژی فرار مینمود، ولی عملا خودش پدرکلان ایدیولوژی کمونیسم گردید، اینان نیز باوجودی که واضحا بسوی ایدیولوژی دموکراسی-سرمایهداری همه را فرا میخوانند ولی از نام بُردن کلمه ایدیولوژی ماهرانه خودداری مینمایند، شما با یک ایدیولوژی پنهانیِ از سوی ایالات متحده امریکا و شرکایش روبرو هستید که بسان گاز خفه کنندهی میماند که نه آنرا ظاهرا دیده میتوانید و نه بوی آنرا استشمام کرده، ولی اگر عمیقا متوجه شوید، آن جز ایدیولوژی دموکراسی-سرمایهداری چیزی دیگر نیست. ازینجا معلوم میگردد که صاحبان این ایدیولوژی [دموکراسی-سرمایه داری] نه با خود صادق اند و نه با دیگران، اینان حتی دروغگوترین دولتها برای مردمشان بحساب میآیند.
بلی این تنها اسلام عزیز است که با داشتن قدرت حل مشاکلُ فطری بشر در همه ابعاد زندگی، صاحب ایدیولوژیِ است که نه آنرا پنهان میدارد و نه از ترس دشمناناش آنرا به مصلحت و معامله میگذارد، چنانچه در طول سیزده قرن حاکمیت و تطبیقاش تاریخ بر آن گواهی میدهد و برای ظهور دوباره آن در معادلات سیاسی جهان و نظم جهانی لحظهها را به انتظار میکشد.