قضیه فلسطین در زمان سلطان عبدالحمید دوم -آخرین
خلیفه عثمانی- به یک موضوع جهانی مبدل گشت. آن زمانی بود که دولت خلافت پابرجا بود
و باوجود ضعفهای که داشت انگلیسها باز هم از آن هراس داشتند. برای همین بود که هرتزل
یهودی به حمایت انگلیس نماینده خود را در سال ۱۹۰۱ به دارالخلافه فرستاد. چونکه خلافت
عثمانی در تگنای اقتصادی قرار داشت این هیئت غنایم گزافی را به خلیفه پیشنهاد نمود
تا خلیفه بخشی از فلسطین را به یهودیها بفروشد. سلطان عبدالحمید دوم پهلوی اینکه این
هیئت را نزد خود نپذیرفت با جملات تند و تاریخی خویش به آن پاسخ داد. در بخشی از این
پاسخ چنین آمدهاست: «... روزی که خلافت وجود نداشته باشد، آنروز فلسطین را مفت دریافت
خواهید کرد.»
همینگونه شد. انگلیس در اثر پیمان بالفور در سال
۱۹۱۷م. پاهای یهودیان را به فلسطین باز نمود و جامعه ملل این سیاست انگلیسی را حمایت
میکرد. در سال ۱۹۴۸م. زیر سایه سازمان ملل متحد «اسراییل» خود را منحیث یک دولت اعلام
نمود. وقتی ایالات متحده آمریکا به صحنه سیاستهای جهانی داخل گشت کوشش نمود روی اسراییل
نفوذ نموده و دست انگلیس را از آن کوتاه نماید. امریکا برای دولت یهود طرح متفاوتی
نسبت به انگلیس داشت. انگلیس میخواست در فلسطین تنها یک دولت به رهبری یهود شکل بگیرد،
اما طرح امریکا همان طرح دو دولت بود. یعنی یک دولت یهودی و یک دولت فلسطین پهلوی هم
قرار گیرند.
در پنجاه سال اخیرِ این قرن، تنها دو رقیب در قضیه
فلسطین در مقابل هم قرار داشتند که این دو رقیب انگلیس و امریکا بود. پس از سقوط خلافت
اسلامی که سپر مسلمانان پنداشته مبشد کشورهای اسلامی توسط استعمار به پارچهها تقسیم
گشت و حکام چاکر در این سرزمینها مستقر گردید. کشورهای عربی و اسلامی در قبال دولت
اشغالگر یهودی هیچنوع طرح و موقف مستقل و متفاوتی نداشتند. آنها در محور دو قدرت
بزرگ انگلیسی و امریکایی سیاستهای خود را تنظیم نموده و آنها را تعقیب میکردند. حتی
جنگهای اعراب و اسرائیل به اساس اجنداهای همین دو قطب صورت گرفت.
بالاخره امریکا با دپلوماسی و فشارها توانست طرح
انگلیسی را شکست داده و طرح خود را نافذ سازد. «معامله قرن» همان طرح امریکاییست که
جهت بقای اسراییل با مرکزیت بیتالمقدس و حفظ منافع امریکا در جهان اسلام طرح ریزی
شده بود که بالاخره نهایی گردید. دولت امریکا بنابر سه دلیل به بقای دولت یهود دلچسپی
دارد:
۱. دولت یهود باید منحیث سرطان سرخ عمل نماید
تا مانع وحدت سیاسی و جغرافیایی مسلمانان شود.
۲. امریکا و قلدران غربی با حمایت از دولت یهود
میخواهند مسلمانان به دشمنان بزرگ شان که همانا انگلیس و امریکا است متوجه نگردیده
و در ستیز با یهود مصروف شوند.
۳. غربیها نیز از فساد، تبهکاری، مکر و نفاق
یهود میدانند و دوست ندارند که میان آنها برای خود جا داشته باشند. برای همین است
که برای یهودیان یک مرکزیت ایجاد نمودند تا همه یهودیان از جوامع غربی به آنجا سرازیر
شوند.
همانگونه که در فوق ذکر گردید. پس از سقوط خلافت
در طول یک قرن هیچ موقف قوی و مقتدری از آدرس مسلمانان در مقابل دولت یهود اتخاذ نگردید.
کشورهای عربی یکی به دامن انگلیس سقوط نمود و دیگری به دامن امریکا و هر یکی سیاستهای
این دو کشور را تعقیب میکردند. حکام این سرزمینها کسانی شان در ظاهر و کسانی هم در
خفا با دولت یهود روابط ایجاد نمودند، آنرا به رسمیت شناختند و از هر نوع تهدیدی از
آدرس خویش مطمئن اش نمودند.
سعودی کشوری که داعیه رهبری مسلمانان را دارد اما
در حمایت از دولت یهود تابع سیاستهای امریکاست. روزنامه بلومبرگ امریکایی در سال
۲۰۱۷ گزارشی را نشر نمود که در آن آمده بود که جارید کوشنر داماد و مشاور یهودی ترامپ
طرح صلح دولت یهود و اعراب را در توافق با محمد بن سلمان به پیش میبرد.
و همینگونه ایران، داعیهدار دیگری جهان اسلام.
ایران در این همه لفاظی و جیغزدنهایش علیه امریکا و اسرائیل هیچ تهدیدی را علیه منافع
آنها وارد نکردهاست. برعکس، افکار عامه جهان اسلام را مصروف زد و بندهای داخلی نموده
تا یهود فراموش آنها شود و هزارها نیروی نظامی خود را در جنگِ علیه مسلمانان مشغول
نمودهاست. مثال واضح اش «حزب الله» لبنان است که دولت یهود در هممرزی اش در مصئونیت
قرار دارد، اما هزارها مسلمان را در انقلاب سوریه به رگبار باروت بست.
طیب اردوغان؛ صاحب القاب قلابی و خطهای سرخ و زرد.
کسیکه برای شعائر اسلام صرف خطکشی را بلد است و برای درد امت صرف اشک تمساح میریزد.
کسیکه لشکرش را در پیروی از سیاستهای غربی میتواند به سوریه و لیبیا و افغانستان
اعزام نموده و مسلمانکشی کند اما در قبال دولت اشغالگر یهود از یکطرف خطوط سرخ تعیین
میکند و از سوی دیگری میگوید: «عادیسازی روابط ترکیه با اسراییل به نفع منطقه خواهد
بود...»
امروز در جهان اسلام افکار عامه را چنین اغوا نمودهاند
که گویا قضیه فلسطین یک قضیه داخلی فلسطینیان است و یا هم مربوط به اعراب میشود؛ در
حالیکه قضیه فلسطین قضیه مربوط به امت اسلامیست و ریشه در عقاید اسلامی دارد. فلسطین
سرزمینیست که خداوند آن را قبله نخست مسلمانان قرار داد و با اسراء و معراج پیامبر
اسلام آنرا مبارک گشتاند.
فلسطین قبرستان اشغالگران است. فلسطین تجربه جنایات
صلیبیها و وحشت مغولها را دارد اما باز هم بدست مسلمانان بازگشته است.
فلسطین را حضرت عمر فتح نمود، صلاح الدین ایوبی
آزادش ساخت و سلطان عبدالحمید دوم از آن محافظت کرد. این سخن بدین معناست که تنها امیر
و لشکر مسلمانان میتواند از سرزمینهای مسلمانان محافظت نموده و آنها را آزاد نماید.
این تنها دولت مقتدر و واحد خلافت خواهد بود که میتواند وعده پیامبر امین را در مورد
آزادسازی فلسطین و قتال با یهود متحقق نماید. این دقیقاً معامله قرآن و اسلام در مقابل
«معامله قرن» است!