در تاریخ معاصر افغانستان نقش انگلیس
برجستهتر میباشد. سهبار جنگ افغان و انگلیس و سیاست منافقانهی آن، اصلیت این
کشور را از اذهان افغانها فراموش نساخته است. همینگونه سیاست های تفرقهانداز
این کشور در جهان اسلام و در افغانستان، واضح میسازد که بزرگترین بدبختیهای صد
سال اخیر مسلمانان، شکلگیری افغانستان با مرزهای استعماری و انزوای این سرزمین از
بقیه جهان از تاثیرات پالیسیهای این قدرت استعماری بوده است.
وقتی پس از جنگ جهانی دوم امریکا بر
اریکه قدرت جهانی تکیه زد انگلیس در اکثر موارد پا در رکاب سیاستهای امریکایی
گذاشت و تا امروز نیز چنین ادامه دارد. انگلیس در سال 2001 به صدای امریکا لبیک گفت و هماهنگ با نظامیان
امریکایی و بقیه نیروهای ناتو افغانستان را اشغال نمود و درین 20 سال اشغال و
استعمار به یاری هم فجایع خویش را به مثل گذشته تکرار نمودند. و حتی اینکه گاهی به
مثل آرمانهای گذشته اش خواب ماندن صدساله را در افغانستان میدید. چنانچه والاس
وزیر دفاع بریتانیا گفته است: «چه بسا شاید نیاز به صد سال حضور در آنجا بود.»
بریتانیا به فرمایش امریکا در افغانستان
وارد شد، مصرف نمود و تلفات داد اما از طرف دیگر منافع ملموسی برایش عاید نمیشد؛
برای همین منتظر بود که امریکا چه وقت تصمیم خروج از افغانستان را میگیرد. چنانچه
بوریس جانسون نخست وزیر انگلیس با ایراد سخنانی در پارلمان گفته بود: «ما و متحدان
ناتو قرار بود نیروهای خود را از افغانستان بیرون بکشیم و فقط سوال این بود که چه
زمانی این اتفاق رخ دهد.»
اما امروز که امریکا و ناتو به شمول انگلیس
تصمیم به خروج نظامی گرفتهاند باز هم امریکا به مثل سال 2001 که انگلیس را در اشغال
افغانستان با خود هماهنگ کرد حالا نیز ماموریت جدیدی که به پس از خروج مربوط میشود
به بریتانیا سپرده است. درین اواخر شاهد استیم که نقش انگلیس در پروسه صلح
افغانستان زیادتر شده است. نیک کارتر رییس ستاد ارتش انگلیس درین میان بیشتر در
رفت و آمد است. دیدارهای که در بحرین و اسلامآباد صورت گرفت و همچنان سفر اخیر
قمر باجوا به وساطت کارتر به افغانستان بود. حتی گفته میشود که کارتر در نقش خلیلزاد
ظاهر شده است و با سیاسیون افغان که در صلح دخیلاند به تماس شده و از عقب خط
تلفون آنها را هدایت میدهد.
انگلیس کدام سیاست مستقل از امریکا در
افغانستان ندارد بلکه تمثلکننده سیاستهای امریکا در افغانستان میباشد. امریکا
با این واگذاری اش از یکطرف میخواهد که پالیسی جنگ در افغانستان ادامه داشته باشد
که انگلیس درین پالیسی با آن موافق است و آنرا با نفوذی که درین کشور دارد برآورده
کرده میتواند؛ چنانچه کارتر در اظهارات اش به مثل اظهارات مقامهای امریکایی به
این مورد زمینهسازی میکند. او در اینباره مدعی شد
ممکن است پس از خروج امریکا و همپیمانانش از افغانستان «شاهد فرهنگ جنگسالاری باشید
و نهادهای مهمی مانند نیروهای امنیتی در میان صفوف قومیتی و در این مورد، صفوف قبیلهای
قرار گیرند». و از سوی دیگر امریکا با پا کشیدن از قضیه صلح افغانستان و واگذاری
آن به انگلیس و یا کشورهای منطقه میخواهد که بار مسوولیت را از شانههای خود به
دور سازد. فردا روز که جنگ وخیم شده و مذاکرات بینتیجه میشود این ملامتی به دوش
امریکا قرار نگیرد.
بناً مسلمانان افغانستان باید
بدانند که انگلیس همان کشور استعماری است که در همدستی با بقیه دشمنان اسلام،
خلافت عثمانی را سقوط داد، سرزمین اسلام را به پارچههای کوچکتری تقسیم نموده و
آنرا اشغال نمود. فساد، ظلم، و جنایات این اشغالگران نباید که فراموش مسلمانان
شود. و نبایداز یاد برد انگلیس چگونه جغرافیای استعماری افغانستان را شکل داد، این
کشور را در زندان جغرافیایی محصور کرد و آنرا از جهان تجرید نمود. مسلمانان باید
بدانند که امید خیر از امریکا و انگلیس به مانند طلب هدایت از شیطان رجیم است. با
این همه خیانتها و جنایاتی که این کشورهای غربی علیه مسلمانان روا داشتهاند
مادران مسلمان باید نفرت از انگلیس و امریکا را برای فرزندان خویش در گهواره های
شان آموزش دهد. مادران مسلمان باید جوانانی را تربیه نمایند که جای امید به شرق و
غرب خود شان آستین بر زنند و برای تاسیس دولت خلافت که غرب از آن هراس دارد مبارزه
کنند تا باشد که مسلمانان با حاکمیت اسلام، نه مثل چوب سوخت بلکه خود شان بازیگر
اصلی در جهان باشند.