اخیراً ناامنی و خشونتهای
فزایندهای در کابل و سایر ولایات همزمان با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان
اوج گرفتهاست و روزی نیست که خبر ناخوشایند انفجار، ترور و وحشت سرخط اخبار رسانهها
قرار نگیرد. حمله به مکتب و کشتار دهها طفل دختر و پسر که در پی آن دهها خانواده
به گلیم غم نشستند و آن طرف هم هدف قراردادن اساتید دانشگاه و حوادث دیگر از این
قبیل اخبار معمول این روزهای کابل و سایر ولایات افغانستان است. وضعیت امنیتی به
قدری وخیم شدهاست که در هیچ کجای افغانستان نمیتوان مکان امنی را سراغ داشت، و
اما در این میان مردم بیچاره در خط نخست قربانیان حوادث اخیر و ناامنیهای روز
افزون قرار دارند.
اما اوج گرفتن ناامنیها
در پایتخت و سایر ولایات تناسب عجیبی با هم دارند، چنانجه همزمان با اوج گرفتن درگیریها
در ولایات ناامنی و وحشت در کابل به گونهی دیگر اوج گرفتهاست. اگر در ولایات جنگ
مستقیم میان دولت و مخالفین جریان دارد، در کابل یک طرف نامعلوم هدفمندانه مردم بیگانه
را سلاخی میکند. اما بدتر از همه این که این ناامنی، وحشت و ترور مردم را در یک
وضعیت نامعلوم و مبهم قرارداده و معلوم نیست که انتهای این وضعیت چه خواهد شد. اما
آنچه که ظاهراً ناپیدا ولی کاملاً دخیل در این سناریو میباشد، دستهای است که همواره
نقش کلیدی در معادلات جنگ و صلح این کشور داشته است.
بدون شک عامل اصلی وضعیت
فعلی از جنگ و صلح گرفته تا ناامنی و وحشت ریشه در برنامههای معمار جنگ و صلح
افغانستان امریکا دارد که به شکل بسیار کنترول شده اوضاع را به وفق مراد خود به هر
جهتی که خواست سوق میدهد. امریکا بعد از سالها جنگ در مقابل گروههای مخالف خود
و پس پذیرفتن شکست اش از در صلح وارد شد تا به نحوی آبرو ریخته شدهی خود را جمع
کند و صلح را وسیلهی برای فرار از شکست خود مورد استفاده قرار دهد. امریکا با
آوردن مخالفین خود پشت میز مذاکره از فشار جنگ بالای خود کاست و اما اینک با حیله
گری تلاش میکند تا طرف مقابل خود را از ارزشهای که سالها به خاطر آن در مقابل
آمریکا میجنگیدند و این ابر قدرت را به زانو در آوردند دور ساخته و طی بازیهای سیاسی
آنها را ضعیف، بی تاثیر و پراگنده سازد.
و حال همزمان با خروج نیروهایش
آتش جنگ و ناامنی را افروخته و افغانستان را به کشتارگاه مردم مبدل ساخته است تا
بدین وسیله یک سلسله اهداف خود را از طریق ریختن خون مردم بیگناه بدست آورد. اما اینکه بالاخره وضعیت به کجا خواهد انجامید سوالیست
که برای خیلیها حتی سیاسیون افغان و خوش خدمتتان امریکا نیز نامعلوم و مبهم است.
اما هرآنچه است چوب سوخت آن مردم بیچاره افغانستان است که قربانی برنامههای سیاسی
امریکا میشوند و آن طرف هم سیاسیون و رهبران شان قرار دارند که بیشتر از این که
نگران وضعیت مردم باشند برای حفظ قدرت تقلا میکنند.
در چنین حالت همه چیز به
مردم برمیگردد، تا سر خود را بلند کرده دوست و دشمن را از هم تفکیک کنند و فریب
نخورند. و این را بدانند که اگر امروز هرآنچه برسرشان می آید از اعتماد بی مورد و
عدم شناخت درست دشمن واقعی شان است. دشمنی که برای حصول اهداف خود از هیچ نوع جرم
و جنایت در حق مردم مسلمان افغانستان دریغ نمیکند. آن طرف هم سیاسیون و متنفذین قومی قرار دارند که هنوز هم
فرصت دارند تا عبرت بگیرند و دست از همسویی با امریکا بردارند. در غیر آن باید بدانند
که اگر امریکا قاتل است اینها هم با پیاده نمودن آجندای امریکایی در ریختن خون
مسلمانان بیگناه این سرزمین دست دارند.