نوعیت نظام و شیوۀ رهبری جامعه از موارد مهمی میباشد که باید
به آن آگاه بود و این عقیده و جهانبینی انسانها است که چگونگی این نظام را واضح میسازد.
امروز مسلمانان به این امر اقرار میورزند که اسلام دین کامل است و در هر زمان و مکان
برنامۀ مشخصی برای بشریت دارد؛ اما در امر حکومتداری تصویر دقیقی از نوعیت نظام در
اسلام ـکه از مهمترینِ فرایض میباشد ـ نداشته، گاهی به دامان کمونیزم سقوط میکنند
و گاهی به دامان جمهوریت و دموکراسی؛ و همین است که انحطاط شان عمیقتر میشود. اینجا
میخواهم واضح نمایم که اسلام دارای ساختار مشخص دولتداری بوده که به نام خلافت یاد
میشود.
خلافت چیست؟
خلافت مرجع رهبری همۀ مسلمانان در تمام دنیا، برای تطبیق احکام
شریعت و رساندن دعوت اسلامی به جهان است.
ویژگیهای خلافت
- حاکمیت از شریعت و قدرت از مردم است
در نظام خلافت حکم
بر اساس آنچه الله سبحانه وتعالی نازل نموده صورت میگیرد؛ اما خلیفه توسط امت انتخاب
میگردد.
- در دولت خلافت اسلام بشکل یکبارگی و بدون تبعیض تطبیق میشود.
دولت خلافت، اسلام را به یکبارگی
و همهجانبه تطبیق میکند و جایز نیست که در تطبیق اسلام به تدرج متوسل شده و یا مصلحت
(سازش) نماید. همچنان خلافت یک دولت اسلامی برای بشریت میباشد نه تنها برای مسلمانان.
حاکم باید اسلام را بدون تبعیض بالای تمام اتباع خود بدون در نظرداشت قوم، نژاد، دین
و مذهبشان یکسان تطبیق کند.
- سیاست خارجی دولت خلافت، دعوت و جهاد است.
سیاست دولت خلافت در داخل،
تطبیق اسلام و در خارج، حمل اسلام به تمام بشریت است و طریقۀ این حمل تنها و تنها دعوت
و جهاد میباشد. یعنی دولت خلافت در سیاست خارجی خود تابع نظم فعلی جهانی که هر جغرافیه
به مرزهای ملی و دایمی محدود بوده و کشورها تابع قواعد بینالمللی جهان سرمایهداری
است، نمیباشد.
- در دولت خلافت اذیت و جاسوسی مسلمانان حرام است.
دولت خلافت یک دولت پولیسی
و استبدادی نیست. بر حاکم اسلامی حرام است که مسلمانان را تعذیب و اذیت نماید و در
امور آنها دست به تجسس و جاسوسی بزند.
- پشتوانۀ پول طلا و نقره میباشد
در دولت اسلامی پشتوانۀ پول،
اسعار حقیقی (طلا و نقره) میباشد، نه مانند عصر فعلی که پشتوانۀ پول، کاغذهای اعتباری
یا دالر است.
- دولت خلافت جهان را از دید دارالاسلام و دارالکفر میبیند.
خلافت، جهان از دید دولت ـ
ملتهای امروزی نمیبیند؛ بلکه خلافت صرف دو حوزۀ جغرافیایی را به رسمیت میشناسد:
دارالاسلام و دارالکفر (دارالحرب). خلافت در صدد رشد دارالاسلام بوده و برای همین است
که مرز میان کفر و اسلام به شکل مؤقتی میباشد، نه دایمی.
دارالاسلام: دارِ که در آن
اسلام بهشکل همهجانبه تطبیق شده و امنیتاش بهدست مسلمانان باشد، اگرچه اکثریت مردم
آن مسلمان نباشند.
دارالکفر (دارالحرب): دارِ
که در آن یا حاکمیت از آن اسلام نباشد و یا هم امنیتاش را مسلمانان بهدوش نکشند،
اگرچه اکثریت مردم آنجا مسلمان باشد.
خلیفه کیست؟
خلیفه در لغت از خَلَفَ گرفته شده و به معنی جانشین میباشد.
در اصطلاح، خلیفه همان کسی است که به نیابت و نمایندگی از امت حکومت نموده و شریعت
را تطبیق مینماید.
خلیفه یک اصطلاح شرعی بوده که به معنی جانشین پیامبر صلیالله
علیه وسلم میباشد. یعنی خلیفه پس از پیامبر اسلام صلیالله علیه وسلم، رسالت دارد
تا اسلام را تطبیق و آن را برای بشریت حمل نماید. لقبیكه به خلیفه اطلاق میگردد،
میتواند لقب خلیفه، امام و یا امیرالمؤمنین باشد. این همه القاب در احادیث صحیح و
اجماع صحابه ذكر گردیده است. مانند: لقب خلفای راشدین.
پس از حاکم شدن اسلام در مدینه منوره، پیامبر صلیالله علیه
وسلم از یکطرف پیامبر و نبی خدا بود از طرف دیگر منحیث حاکم و رهبر مسلمانان در جامعه
اسلامی شناخته میشد.
اصطلاح خلیفه (جانشین) در مسند رهبری پیامبر صلیالله علیه وسلم
منحیث رئیس دولت میباشد؛ نه مقام نبوتاش.
ویژگیهای خلیفه
- خلیفه نه شاه است و نه هم مستبد. او نزد الله سبحانه و تعالی و هم نزد مردم مسئول است.
- برای انتخاب خلیفه «هفت» شرط موجود میباشد: مسلمان، مرد، بالغ، عاقل، عادل، آزاد، اهل کفایت.
- خلیفه توسط مسلمانان به طریقۀ بیعت انتخاب میشود.
- مدت ریاست خلافت برای یک زمان معین محدود نگردیده است.
ساختار خلافت
وقتی حرف از ساختار میشود بشکل خودکار ذهن ما به اساس ساختارهای
فعلی قضاوت میکند. چون که امروز بر جهان نظم سرمایهداری و نظامهای دموکراتیک حاکم
است. انسانها ازین عینک به اسلام میبینند و کوشش به خرج میدهند تا ساختارهای دموکراتیک
را در نظام اسلامی بیابند. وقتی به چنین نتیجهی نمیرسند بعدش قضاوت میکنند که اسلام
یک ساختار مشخصی را پیشبینی نکرده است. از سوی دیگر به روشی که ما باید اسلام را درک
کنیم قشر اعتراضکننده به آن روش داخل اسلام نمیشود. آنها یا تمام اسلام را قرآن میدانند
و یا هم سیرت عملی پیامبر و اجماع اصحاب رضی الله عنهم اجمعین را در مصادر شرعی نگرفته
و آنر یک تجربه بشری-تاریخی میدانند، که چنین روشی برای برداشت از اسلام کاملاً اشتباه
میباشد.
هر نظام مبتنی بر دید وی نسبت به جهان، زندگی و انسان است که
نظام خویش را تعریف میکند و برای همین است که نظامهای متفاوت دارای ساختار متفاوتی
میباشند. دموکراسی را یک ساختار است، کمونیزم را ساختار دیگر و همینگونه اسلام را
نیز ساختار متفاوتی میباشد. چون دولت خلافت از دید عقیده و هدف متفاوت از سایر ایدیولوژی
ها میباشد.
در هر ایدیولوژی فکر و روش تطبیق آن فکر، از عقیده واحدی سرچشمه
میگیرد. چون هر از گاهی یک مبدأ میخواهد هدفی را برآورده نماید برای رسیدن به آن
هدف است که طریقه اش را تاسیس نموده و به تشریح میگیرد. قسمیکه نمیتوان برای رسیدن
به هدف دموکراتیک از روش کمونیستی استفاده کرد همانگونه برای رسیدن به هدف اسلامی نیز
نمیشود از طریقه دموکراتیک استفاده نمود چون هر فکر و طریقه صرف برای جنس خودش طراحی
شده است. سوسیالیستها خواستند که سوسیالیزم را توسط دموکراسی تطبیق کنند اما با شکل
دادن سوسیال-دموکراسی پهلوی اینکه نتوانستند به سوسیالیزم خدمت کنند برعکس به دامن
دموکراسی و سرمایهداری سقوط نمودند و همینگونه برخی مسلمانها خواستند که اسلام را
در ساختار دموکراتیک جور در آورند و تطبیق کنند اما از یک طرف مجبور شدند بسیاری از
ارزشهای اسلام را از اهداف خود حذف نمایند و از سوی دیگر تا اینکه اسلام را تطبیق
کرده باشند برای سرمایهداری خدمت نمودند و سکولاریزم را تحت نام اسلام برای مسلمانان
تقدیم کردند.
عقیده: هر دولت دارای عقیده و اساس میباشد که مبتنی بر همان
عقیده است که سیاست نموده و ساختار خود را شکل میدهد. عقیده دولت دموکراسی «جدایی
دین از زندگی» است، عقیده کمونیزم «مادیت» است و عقیده دولت خلافت همانا اسلام بوده
و بغیر از اسلام هیچچیز دیگری نمیباشد؛ نه سکولریزم، نه مادیت، نه قومیت...
پیامبر اسلام وقتی دولت خود را در مدینه تاسیس نمود از همان
آوان بیعت عقبه الی اخیر، دولت خود را بر عقیده اسلامی استوار ساخت و به اساس آن سیاست
میکرد. چنانچه او صلی الله علیه وسلم میفرمایند:
ترجمه: من مأمور شده ام که با مردم تا آن وقت قتال نمایم که
گواهی دهند که معبودی جز الله نیست و محمد فرستاده الله است و نماز را برپا دارند و
زکات را بدهند، و هرگاه این کار را کردند خون و مال خویش را از من حفظ نموده اند و
دیگر تعرضی بر آنها کرده نمیشود مگر آنکه حقی در آن لازم گردد، و محاسبه شان به الله
عزوجل تعلق میگیرد. (متفق علیه)
و همچنان حفظ و استمرار عقیده اسلامی که اساس دولت خلافت است
بر مسلمانان فرض میباشد و اسلام در صورت ظهور کفر بواح(کفر آشکار) به کشیدن شمشیر
و جنگ امر فرموده است. به عبارت دیگر هنگامیکه عقیده اسلامی اساس حکومت و قدرت قرار
داده نشود مسلمانان باید در مقابل چنین حکومتی ایستادگی کنند. چنانچه پیامبر صلی الله
علیه وسلم فرموده اند:
ترجمه: و اینکه با متولیان امور منازعه نکنیم، مگر هنگامی که
کفر آشکارا را مشاهده کنید که از جانب الله در آن مورد دلیلی داشته باشید.(بخاری)
حکم از آن شریعت است
برخی ها حکومت را صرف نهاد اداری و خدماتی میشناسند و دموکراسی
را صرف این میدانند که در آن حاکم از سوی مردم انتخاب میشود. در حالیکه چنین نیست.
دولتها صرف نهاد اداری و خدماتی نیستند بلکه هر دولت به اساس یک عقیده به امور انسانها
می پردازد و عقیده دموکراسی سکولریزم(جدایی دین از زندگی) میباشد که به اساس همین
عقیده حاکمیت را از آن مردم می داند. حاکمیت مردم تنها به معنی انتخاب رییس دولت توسط
مردم نیست بلکه اینست که تقنین و تشریع بدست انسانهاست که باید حلال و حرام را در
پارلمان مبتنی بر رای اکثریت تعیین کنند.
اما دولت خلافت مبتنی بر عقیده اسلامی است و در عقیده اسلامی
حاکمیت از آن الله است و تنها شریعت اوست که باید تطبیق شود اگرچه اکثر مردم نخواهند.
این یک امر اختلامی نیست وگر کسی بدین باور نباشد مومن به حساب نمیآید.
فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ
عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ (المائده: ۴۸)
ترجمه: پس حکم کن در میان آنها به آنچه الله فرو فرستاده، و
به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حق و حقیقتی که برای تو آمده است روی مگردان.
• ساختار دولت خلافت بشکل پادشاهی نیست که خلیفه در آن بالاتر از شریعت
قرار داشته و بشکل میراثی به قدرت برسد.
• ساختار خلافت به شکل امپراتوری نیست که در آن میان مردم مرکزی و سایر
نقاط تبعیض صورت گیرد.
• ساختار خلافت بشکل اتحادی نیست که در آن هر ایالت در امور داخلی خود
مستقل باشد.
• ساختار دولت خلافت بشکل استبدادی نیست که در آن خلیفه نزد امت مسوول
نباشد و هرچه دلش خواست انجام دهد.
قواعد حکومتداری در اسلام
نظام حکومتداری بر چهار قاعده استوار میباشد که عبارتند از:
- سیادت و رهبری حق شرع است نه حق امت. یعنی حکم از آن الله است و مردم حق تقنین را ندارند.
- سلطه و قدت از آن امت است. یعنی که خلیفه توسط امت انتخاب می شود.
- نصب یک خلیفه بر مسلمانان فرض میباشد. یعنی برای مسلمانان جایز نیست که بیش از یک حاکم یا خلیفه داشته باشند.
- تنها خلیفه حق تبنی احکام شرعی را دارد، لذا اوست که دستور (قانون اساسی) و سائر قوانین را از احکام شرعی اخذ مینماید.
اصول حکومت در اسلام اینها اند که بدون اینها حکومت وجود نمیداشته
باشد، و هر یکی از اینها اگر از میان برود حکومت از بین رفته است، و مراد به حکم یا
حکومت
همانا حکومت اسلامی است، یعنی سلطه اسلام از میان میرود نه مجرد حکومت، و این
اصول و قواعد توسط تحقیق و تتبع از دلائل شرعی اخذ گردیده است.
ساختار دولت خلافت
دولت خلافت دارای هشت جهاز یا نهاد است که پیامبر اسلام آنرا
مبتنی بر عقیده اسلامی اساسگذاری نموده است. خلیفه، معاون تفویض، معاون تنفیذ(اجرایی)،
امیر جهاد، والیها، قضات، مصالح دولت، مجلس امت.
از موارد مهم اینست که نهادهای که مربوط به حکم می شود قابل
تغییر نبوده و از آن چیزی کم و به آن اضافه نمی شود اما نهادهای اداری و دیوانها را
می شود که مطابق به ضرورت عصر و مصالح امت اضافه کرد.
رییس دولت (خلیفه)
پیامبر اسلام در مدینه رییس دولت بود. در همین مرحله بود که
طریقه بیعت را اساسگذاری کرد و مسلمانان با وی در عقبه ثانی بیعت نمودند. این بیعت
برای نبوت نبود چون برای ایمان آوردن بیعتی گرفته نمیشود بلکه بیعت برای تعیین ریاست
دولت مسلمانان میباشد. پس در راس ساختار دولت، حاکم مسلمانان وجود دارد که پس از پیامبر
این امر را خلفا به دوش میکشند و طریقه تعیین شان توسط بیعت مسلمانان است. چنانچه
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:
ترجمه: بنی اسرائیل را پیامبران رهبری میکردند، هرگاه پیامبری
وفات میکرد پیامبر دیگری جانشین میشد، ولی بعد از من دیگر پیامبری نیست، و خلفای
زیادی خواهند آمد، گفتند: پس به ما چه دستور میدهی؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت:
به بیعت اول آنها آنها وفا کنید و حق شان را ادا کنید، زیرا الله عزوجل در مورد آنچه
به آنها سپرده است از آنها بازپرس خواهد کرد. (مسلم)
معاون:
معاونانی را که خلیفه تعیین میکند تا او را در برداشت بار سنگین
خلافت یاری کنند بر دو نوع اند: وزیران تفویض و وزیران تنفیذ.
معاون تفویض: معاون تفویض کسی است که خلیفه او را تعیین میکند
تا با وی در برداشت مسؤولیت
حکمروائی و سلطه همکاری کند، لذا تدبیر امور به وی سپرده میشود
تا به رأی و اجتهاد خویش مطابق احکام شریعت امور را به پیش ببرد. چنانچه پیامبر اسلام
ص فرموده اند:
وزیران من از آسمان جبریل و میکائیل اند و از زمین ابوبکر و
عمراند. (حاکم و ترمذی)
و کلمه "وزیر" در حدیث به معنی معاون، کمککننده و
یاری دهنده آمده که آن معنی لغوی این
کلمه است.
معاون تنفیذ: معاون تنفیذ وزیری است که او را خلیفه تعیین مینماید
تا او را در امور تنفیذ، پیگیری
و ابلاغ معاونت و همکاری کند، و رابطی میان خلیفه، دستگاه دولت،
رعیت و امور خارجی شود، که از جانب خلیفه ابلاغ نماید و به خلیفه برساند، لذا وی معین
و همکار در نافذ ساختن امور بوده حاکم امور نیست و نه آن را بدوش دارد، بناً کار وی
از کارهای اداری است نه از حکمرانی.
امیر جهاد:
امیر جهاد شخصی است که خلیفه او را بر بخشهای خارجی، حربی،
امنیت داخلی و صنعت، امیر مقرر میکند تا بر بخشهای مذکور مراقبت داشته آنها را اداره
کند. او را بخاطری امیر جهاد میگویند که این چهار بخش مربوط به جهاد میباشد- اگر
چه بر هر چهار بخش اشراف داشته امیر میباشد.- چنانچه بخش خارجی چه در صلح و چه از
نگاه جنگ طوری میباشد که مصلحت آن را جهاد میخواهد و بخش حربی مربوط سپاهیکه آماده
جهاد است و مربوط به تشکیل، اعداد و تجهیز آن میشود و بخش امنیت داخلی برای حفظ دولت
و حمایت آن و حفظ امنیت در آن و حل مشکل باغیان و رهزنان توسط پولیسی که آنهم جزء سپاه
و آماده جهاد است میباشد و بخش صنعت برای فراهمآوری اسلحه و تجهیزات برای سپاه بخاطر
جهاد میباشد، پس این بخشها همهاش مربوط جهاد است و از همین جهت وی مسمی به امیر
جهاد گردیده است. چنانچه پیامبر صلی الله علیه وسلم خودش امیر لشکر بود اما کسانی را
در راس لشکر می گماشت. سریههای را به حضرت حمزه سپرد و لشکری را به امارت حضرت زید
بن حارثه به سوی امپراتوری روم گسیل کرد.
والی:
والی کسی است که خلیفه او را به حیث حاکم و امیر بر ولایتی از
ولایات دولت خلافت تعیین میکند.
جغرافیای که اسلام در آن حکومت دارد به بخشهای مختلف تقسیم
میشود و هر بخشی آن بنام ولایت یاد میشود و هر ولایت نیز به بخشها؛ تقسیم شده هر
بخش آن بنام عماله (ولسوالی) یاد میگردد، هرکسیکه متولی امور ولایت شد به نام والی
یا امیر یاد میشود، و هر کسی ِ که متولی امور عماله (ولسوالی) را متولی شد بنام عامل
و یا حاکم مسمی میگردد. چنانچه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ابو موسی اشعری را در
عدن، عمرو بن عاص را در عمان منحیث والی گماشت و ابو دجانه را عامل مدینه مقرر نمود.
قضا:
قضاء عبارت است از خبر دادن به حکم بر سبیل الزام، و قاضی کسی
است که خصومات را در میان مردم حل و فصل میکند، و یا کسی است که آنچه به ضرر عامه
باشد از آن منع میکند و یا کسی است که نزاع واقع میان مردم و میان هر کسی از دستگاه
حکومت را رفع میکند، برابر است که آنکس از حاکمان باشد یا از مؤظفین، خلیفه باشد و
یا مادون وی. چنانچه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم کسانی چون حضرت علی و معاذ بن جبل
را برای یمن قاضی مقرر نمود.
مصلحت امت:
پیشبرد حکومتداری و تأمین امور مردم به وسیله دفاتر، بخشها
و دوایر صورت میگیرد که به انجام امور و شئون حکومتی و محقق سازی منافع و مصالح مردم
مبادرت میورزند. هر دفتر «مصلحت» باید از
سوی یک مدیر عمومی رهبری میشود که توانائی انجام کار محوله را داشته و در برابر آن
احساس مسئولیت کند. این مدیران از لحاظ کاری درمقابل کسی که سرپرستی اداره بالاتر از
سازمانها و دوایر و نهادهای آن را بر عهده دارد، پاسخگو میباشند و از لحاظ مقید شدن
به احکام و دستورالعملها و ساختارهای کلی درمقابل والی و عامل مسئول هستند. این نهادها
مبتنی بر ضرورت عصر شکل گرفته و در آن اضافات صورت میگیرد، که امروز نهادهای را در
بخشهای متفاوتی از قبیل تکنالوژی، برق، معادن، صحت، مطبوعات، تعلیم و غیره میتوان
شکل داد. حضرت محمد صلی الله علیه وسلم به أساس ضرورت عصر خویش حضرت علی را کاتب عهدنامهها،
معیقیب بن ابی فاطمه را مسوول مُهر زدن و کاتب غنایم، حذیفه بن الیمان را مسوول تخمین
میوههای حجاز و زبیر بن عوام را کاتب اموال زکات مقرر نموده و مغیره بن شعبه را برای
نوشتن معاملات و دیون گماشته بود.
مجلس امت:
مجلس از اشخاصی تشکیل میگردد که آنها نمایندگان مسلمانان در
رأی و نظر میباشند، تا خلیفه در امور به مشوره آنها مراجعه کند، و آنها در محاسبه حکمروایان
نائبان امت خواهند بود و این گرفته شده از خاص ساختن پیامبر صلی الله علیه وسلم چهارده
نفر از سرداران انصار و مهاجرین را برای رجوع کردن به آنها هنگام مشاوره در امور، و
نیز برگرفته از عملکرد ابوبکر رضی الله عنه که مردانی از مهاجرین و انصار را خاص ساخته
بود و هنگامی که بر وی حادثهای پیش میشد به آنها رجوع میکرد و نظر شان را میگرفت.