پس از تاسیس نخستین دولت اسلامی در مدینه توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه
وسلم، مسلمانان برای پیشبرد و گسترش دعوت اسلامی به سایر سرزمینها به فتوحات آغاز
کردند. این مسأله برای مسلمانان در طول تاریخ به عنوان قضیهای سرنوشتساز، به مرگ
و زندگی گره خورد. با پیروزی و فتوحات گستردهای مسلمانان بر قلمروهای دور و
نزدیک، از خاورمیانه تا شمال افریقا و از آنجا تا آسیای میانه، بسیاری از جغرافیایی
که قبلاً در تسلط امپراتوران فارس و روم قرار داشت، یکی پی دیگر بدست مسلمانان فتح
گردیدند. به همین دلیل بعدها عیسویها یکی از اهدافی را که در آینده در برابر آن
باید میایستادند اسلام و مسلمانان تعیین کردند. واقعیت تاریخی نشان میدهد که
میان مسلمانان و صلیبیها جنگهای خونینی صورت گرفته است.
هنوز جنگها میان
مسلمانان و صلیبیها به پایان نرسیده بود که مغولها سرکشیدند و قتل عام را در
بغداد پایتخت عباسی راه اندازی کردند. چنانچه در سال 1258م نخست شهر دمشق که از
شهرهای معروفِ خلافت اسلامی بود بدست مغولها سقوط کرد. مغولها «بیتالحکمه» را
که به عنوان بزرگترین مرکز علمی مسلمانان به شمار میرفت، به آتش کشیدند. سرانجام در سال 1260م جنگ عینجالوت به وقوع پیوست و در پی آن مغولها شکست خوردند. فتوحات
مسلمانان تقریباً تا قرن سیزدهم میلادی ادامه پیدا کرد. هرچند مسلمانان در برخی از
جنگها شکست میخوردند با آنهم اکثر فتوحات به نفع مسلمانان میانجامید. به همین
دلیل دولت اسلامی قرنهای پیهم به عنوان دولت بزرگ جهان به شمار میرفت. آنچه که
بنابر کینهتوزی اروپاییان، در تاریخ جهان کمتر به آن پرداخته شده است.
اروپاییان پس از قرنها جنگ
و مبارزه سرانجام بر مسلمانان پیروز نشدند، تا سرزمینهای اسلامی را از بدنهی دولت
خلافت جدا سازند؛ مگر اینکه ابتدا دولت خلافت را سرنگون کردند. این کار زمانی
صورت گرفت که استعمارگران با کنار گذاشتن نیروی نظامی نخست افکار ملیگرایی،
نژادپرستی و استقلالطلبی را در قلمروهای دولت خلافت بهویژه در اروپای
شرقی-بالکان میان مسلمانان دامن زدند تا بتوانند بخشی از آنها را بر قیام علیه
خلافت تحریک نمایند. مثالهای برجستهی آن را میتوان در قیام و استقلالطلبی صربها،
هنگریها، بلغاریاییها، مجارستانیها و یونانیها در برابر دولت خلافت مشاهده
کرد.
به دنبال آن انگلیسها
برنامههای خطرناکی را روی دست گرفتند تا بتوانند به مهمترین نقاط استراتژیک در
خاورمیانه که بخشهای عمدهی از قلمروهای خلافت به شمار میرفت تسلط یابند، و بعد
با یکجا کردن نیروی از این سرزمینها قادر شوند در برابر دولت خلافت بیایستند. انگلیسها
برای رسیدن به این هدف ابتدا «محمد ابن سعود» را مورد حمایت نظامی و مالی خود قرار
دادند تا اینکه سران با نفوذِ عرب با حمایت انگلیسها برای رسیدن به حاکمیت در
جغرافیای خود حاضر شدند تا در برابر خلیفه و دولت اسلامی شمشیر بکشند. چنانچه نیروهای
آل سعود در سال 1788م بر کویت حمله کرده و آن را اشغال کردند. پس از آن به پیشرویهای
خود به سوی شمال ادامه دادند تا اینکه بغداد را معاصر نمودند. آنان میخواستند در کربلا مرقد حضرت امام حسین رضی الله عنه را نابود و مردم را از زیارت
آن منع کنند. پس از آن در اپریل سال 1803م بر مکه هجوم برده و آن را اشغال کردند.
یک سال بعد در سال 1804 مدینهی منوره را مورد اشغال قرار داده و قبههای بزرگی را که بر قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم وجود داشت تخریب کردند.
همین گونه نیروهای آل سعود تمام سرزمین حجاز را اشغال و به سوی شام حرکت کردند. از
قبل معلوم بود که در عقب این پیروزیها انگلیسها قرار دارند. برعلاوه سفارتهای
انگلستان و فرانسه در بغداد، کابل، دمشق، بیروت، قاهره و جده بر تفرقه میان اعراب،
ترک، فارس و سایر نژادهای دیگر دامن میزدند.
افزون بر آن انگلیسها در
سال 1915 پس از چندین بار تماس سرانجام موفق شدند تا آخرین پیامشان را توسط «هنری
مکماهون» نماینده شان در مصر به «شریف حسین» والی دولت خلافت در حجاز برسانند. آنها
به هدف تسلط بر قلمرویهای عثمانی در عراق، سوریه، لبنان، اردن و فلسطین، شریف
حسین را مناسبترین فرد برگزیدند. چنانچه انگلیسها در پیام شان به شریف حسین از
تشکیل خلافت عربی این گونه وعده سپردند: "اکنون یک بار دیگر اعلام میداریم
که دولت شاهی انگلستان از بازگشت خلافت عربی به یک عرب سنتی از خانوادهی پیامبر
مقدس استقبال میکند." آنها به شرط اینکه شریف حسین در برابر خلافت عثمانی
در صفِ انگلیسها بایستد، وعده دادند که از خلافت عربی حمایت خواهند کرد. سرانجام
شریف حسین به هدف رسیدن به وعدهی دروغینِ انگلیسها این خواست آنها را میپذیرد
و یکجا با پسرانش علی، عبدالله و فیصل -مانند آل سعود- در برابر خلیفه شمشیر میکشد.
در پایان انگلیسها نهتنها اینکه از خلافت عربی برای شریف حسین حمایت نکردند
-مگر چند ماه محدود- بلکه یک سال بعد، در سال 1917 با انتشار «اعلامیهای بالفور»
یهودیان را از اروپا و سراسر جهان به سرزمین اشغالی فلسطین دعوت نموده و آنها را
مورد حمایت خود قرار دادند. در حال حاضر دولت یهود (اسرائیل) یکی از پرقدرتترین
دولتهایی است که تمام کشورهای عربی -بنابر حمایتِ امریکا و غرب از آن- در برابرش زانو
زدهاند.
پس از محاصرهی دولت
خلافت توسط نیروی داخلی توسط حکام خاینِ عرب و نیروی بیگانه و نیز ترویج افکار ملیگرایی،
نژادپرستی و استقلالطلبی باعث شد تا خلافت اسلامی در جنگ جهانی اول در برابر
استعمارگران شکست بخورد. پس از آن، هنوز دولت خلافت وجود داشت انگلیسها اما آنچه را
که آشکارا نگفته بودند به زبان آوردند. چنانچه «کرزون» وزیر خارجهی انگلستان پس
از جنگ جهانی اول در کنفرانس لوزان (20 نوامبر 1922م) برای به رسمیت شناختن جمهوری
ترکیه، چهار شرط گذاشت:
الغای کامل خلافت؛
بیرون کردن خلیفه از مرزهای ترکیه؛
مصادرهی اموال خلیفه؛
اعلان دولت سیکولر و غیردینی بجای خلافت عثمانی.
پس از الغای کامل دولت
خلافت و حمایت از جمهوریتی سیکولر به رهبری مصطفی کمال خاین توسط استعمارگران،
بساط دولت اسلامی یکسره از سرزمینهای مسلمانان برچیده شد، و پس از آن
استعمارگرانِ کافر جرأت کردند تا بر هر جغرافیایی که خواستند دستاندازی کنند و یا
آن را مطابق آنچه که میل داشتند، نقشهکشی نمایند. دلیل اینکه جغرافیای سرزمینهای
اسلامی بهویژه در خارومیانه و شمال افریقا مثلث، مربع و سه ضلعیگونه ترسیم شده
است، ریشه در این قضیه دارد.