در این اواخر، اشرفغنی برای تغییر وضعیت موجود در افغانستان به سوی بزرگان و سران قومی متمایل شده و با آنها درباره مسایل مهم «امنیتی، دفاعی و مقابله با دشمن و تقویت بیشتر پروسه صلح» به مشوره نشسته است. وی همبستگی و وحدت قشر سیاسی، رهبران و شخصیتهای ملی و جهادی را باعث ثبات افغانستان دانسته است.
در مورد این اجماع سیاسی ذکر نکات ذیل ضروری مینماید:
یکم: دولت وحدت ملی جانکری تلاش دارد تا تحت مفکوره اجماع سیاسی که یک اصطلاح ظاهراً شیرین و مثبت اما در اصل یک اصطلاح خبیث و نامشروع است مردم را فریب دهد و ناکامیهایش را پوشانیده و نظام دست نشانده را از بحران نجات دهد. طوریکه دیده میشود اشرفغنی و رهبران و سران قومی حاضر در این اجماع، تعریفی خاصی از اجماع سیاسی ندارند. در حالتی که 81 درصد مردم از دولت ناراض اند، واضح نیست که این اجماع سیاسی برای کی و به نمایندگی از کدام قشر سیاسی و مردمی صورت میگیرد؟! چون اکثریت مردم دید منفی نسبت به دولت دارند و سران و رهبرانی که در این اجماع شرکت دارند، پایگاه مردمی خویش را از دست دادهاند و نمیتوانند نمایندگی از مردم نمایند.
دوم: در حالتی که کشور در بحرانیترین وضعیت اش بسر میبرد، اوضاع وخیم امنیتی کارد را به استخوان مردم رسانده و مردم به شکل بیرحمانه در گوشه و اطراف افغانستان به قتل میرسند، بحران اقتصادی وضعیت زندگی مردم را به چالش کشانده، اجماع سیاسی چیزی جز یک فریب بزرگ سیاسی و خاک زدن بر چشم مردم نیست. زیرا دولت توانایی مهار این بحرانها را ندارد. از همینرو، دولت افغانستان در یک سردرگمی عجیب بسر میبرد و این بار دست به دامن رهبران قومی و سیاسی انداخته تا شاید روپوشی برای برای پوشش ناکامیها و بحرانهای که دولت تا عمق جان در آن دست و پا میزند، دریابد. در حقیقت، دولت توسط این اجماع سیاسی تلاش دارد تا برایش هویت و شهرت کاذب ایجاد کند و خود را از فروپاشی بیشتر داخلی نجات دهد.
سوم: اشرفغنی با این اجماع سیاسی تلاش دارد تا رهبران سیاسی و جهادی ناراض را که خود عمداً آنها را به فرمایش امریکا از صحنه دور ساخته بود و آنها نیز گاهگاهی در برابر دولت موضع میگرفتند، را غم خوری نماید و دو باره اعتماد از دست رفتهی شان را جلب کند. مهمتر از همه اینکه از حضور این رهبران سیاسی و جهادی برای تداوم دولت نامشروع اش استفاده سیاسی مینماید. البته قابل ذکر است که نقش رهبران قومی و سیاسی و جهادی در این اجماع بیشتر نقش سمبولیک و تشریفاتی است تا نقش واقعی.
چهارم: از آنجاییکه اشرفغنی در فریب و منحرف ساختن افکار عامه از مهارت خاصی برخوردار است، از اینرو، وی از مفکوره «اجماع» که بیشتر در میان مسلمانان مروج بوده و مردم دید مثبت نسبت به آن دارند، سوء استفاده سیاسی مینماید. زیرا ما در اسلام «اجماع صحابه» و امثال این اجماعها داریم. اما وی تلاش دارد تا با هم نام ساختن بعضی پروسههای دموکراتیک با نامهای اسلامی اعمال شیطانیاش را رنگ دینی دهد. افزون برین، وی تلاش دارد تا گروههای مختلف قومی، مذهبی و سمتی را زیر چتر یک مفکوره فاسد سیاسی و فاقد راهحل اساسی متحد سازد و این گروهها انرژی و قوت شان را در راستای بدست آوردن اهداف دولت جانکری و باداران شان متمرکز نمایند.
ناگفته نباید گذاشت که مفکوره اجماع سیاسی در افغانستان با وضعیت نشنلستی حاکم که در اثر تفرقه و نفاقِ که غرب در میان گروههای قومی و سمتی بمیان آمده، اولاً امکان پذیر نیست و در صورتی که صورت هم گیرد بیشتر در راستای بدست آوردن اهداف تعیین شدهای غرب در افغانستان ممد واقع خواهد شد، نه در راستای اینکه تغییر مثبتی در زندگی مردم رونما گردد.
در اخیر، آنچه برای ما مردم مسلمان افغانستان مهم و ارزنده این است این که مفکوره اجماع سیاسی هیچ دردی از مردم مسلمان افغانستان را دوا کرده نمیتواند ولو اگر تمام گروههای ذینفع یا متخاصم در این اجماع وحدت یابند باز هم نمیتوانند گرهی از مشکل ما بگشایند. زیرا موجودیت همچو مفکورهها و راهحلهای مؤقتی و نمادین فاسد، عمر نظامهای خاین و ناکاره را تداوم بخشیده و امت را از چنگ زدن به راهحل اساسی دور میسازد.
مصدق سهاک
عضو دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر ـ ولایه افغانستان
|